قسمت ۱۵۷۴

🔴اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۱۵۷۴(قسمت هزار و پانصد و هفتاد و چهار)
join 👉 @niniperarin📚
گلابتون که عصبانی شده بود بلند شد و گفت: شماها بی چشم و رو و بی دک و دهنین. الهی مار زبونتون رو نیش بزنه که فقط میخواین با این صنار گوشت اضافه که تو دهنتونن میچرخونین بقیه رو نیش بزنین. مگه شماها غیر از چشم و گوش و دماغتون خوره تو شورتتون هم افتاده که دارین اینطور عیب میبندین به مرد مردم؟ امان از چشم حسود. قصه ام رو شنفتین و حالمو فهمیدین حسودیتون شد؟ شما هم یکی تای همون زنکی که اومده بود سراغ عبدالجبار. اصلا بعید نیس یکی از شما دوتا بوده و من حالیم نشده پاشدم خودم با پای خودم اومدم تو لونه ی افعی.
شاباجی که حرصش در اومده بود گفت: هرچی هیچی نمیگم باز روت روو زیاد میکنی؟ اگه هیچی بهت نمیگم احترام سن و سالت رو نگه داشتم و احترام این کل مریمو که مهمونشی. وگرنه مگه میذاشتم اینجا تو اتاق من زیاده گویی کنی و زبون درازی؟ میذارم پای اینکه خوره به عقلت هم افتاده و حالیت نیس چی داری میگی. پیرزن مورچه به تنبونش افتاده تازه بد و بیراه هم میگه…
براق شدم به شاباجی و اشاره کردم بیاد نزدیک. یواش درگوشش گفتم: یه ذره دندون سر جیگر بذار خواهر. تو که میدونی این از اینجا بره بیرون میخواد هزارتا حرف و حدیث علم کنه و یکی رو بکنه چهل تا. چرا باهاش سر به سر میذاری؟ میبینی که عقلش درست و راست کار نمیکنه. یه چشمش که کور بوده، اون یکی رو هم از وقتی عبدالجبار رو دیده کور شده و ندیده که اون بدبخت هم خوره داره. حالا تو انتظار داری به حرف ما گوش بده؟ اون چشش پی عبدالجباره تا به هر طریقی هم شده خودشو بند اون نکنه دست وردار نیس.
شاباجی کمر راست کرد و گفت: اصلا به من چه. به درک. هر کاری میخواد بکنه.
بعدش هم کوزه قلیونش رو ورداشت و از اتاق رفت بیرون.
گلابتون گفت: کدوم گوری میره؟ اگه حرفی بزنه به بقیه آبروش رو میبرم. میگم که اون شب رفته بوده تو اتاق عبدالجبار!
گفتم: بشین ننه. حالیش کردم نمونه اینجا که به پر و پای هم بپیچین. رفته بیرون پی کار خودش. تو هم اینقدر کینه ای نباش. این بدبخت چند روزه اینجا ور دل من نشسته تو اتاق. چرا بیخود میخوای بهش بهتون بزنی؟
حلیمه گفت: والا! منم شاهد. یه چیزی هم داریم بدهکار میشیم انگاری.
چشم غره بهش رفتم. دهنش رو بست و روش رو کرد اونور.
گلابتون گفت: بهتون بیخود نمیزنم. حالا که خوب گوش میکنم صداش خیلی شکل اونی بود که اونشب شنفتم! بیخد که نمیگم!
اخمهام رو کشیدم تو هم و گفتم: ببین ننه اگه میخوای کارت رو راه بندازم با شامورتی بازی نمیشه پیش ببری. اگه میخوای پیله کنی به شاباجی همین حالا بیخیال عبدالجبار شو و پاشو برو بیرون. اگر هم عبدالجبار رو میخوای که دیگه حرف اضافه نزن و بشین تا بهت بگم بایست چکار کنی!
با اوقات تلخی نگام کرد. چند لحظه ساکت شد. بعد گفت: بگو ببینم چند مرده حلاجی. کاری ازت میاد یا سر و دهنی فقط.
یه نفس عمیق کشیدم و گفتم…

🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…