🔴اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۱۵۶۷(قسمت هزار و پانصد و شصت و هفت)
join 👉 @niniperarin📚
شاباجی یهو از جاش بلند شد و فرز رفت طرف در، نگاهی به بیرون انداخت و جلدی برگشت اومد نشست کنار من و در گوشم گفت: خواهر پاشو بریم تو حیاط گشتی بزنیم یه هوایی عوض کنیم خلقمون جا بیاد. خسته شدیم از دروغ و دلنگ های حلیمه. چند روزه نشسته مخ ما رو به کار گرفته حرفهای صدمن یه غاز میزنه که زن خان بوده و طلا پیدا کرده و از این دری وریا. پاشو بریم بیرون بقیه نشستن دور حوض. یه هوایی عوض کنیم حالت جا بیاد. یکم راه بری پاتم بهتر میشه. اینجوری نشستی همش، خشک میشه دیگه راهم نمیتونی بری.
حلیمه که ملتفت بودم زل زده تو دهن شاباجی، گفت: خبری شده خواهر؟ چرا یواش میگی؟ بلند بگو منم بشنفم. چیز قایمکی مگه داریم از هم؟
شاباجی گفت: نه والله دیدم بیرون بقیه نشستن، گفتم بریم بشینیم پیششون یکم حالمون جا بیاد. دلمون پوسید تو این چهار دیواری.
گفتم: بریم ولی حواستون باشه اگه این دختره ترشیده ی عقده ای، فروغ الزمان، سر و کله اش پیدا شد به من بگین که جلدی بیام تو. نمیخوام باهاش چشم تو چشم بشم. دیدی که اون بار سر این ضمادی که به من داد چه بلبشویی راه انداخت. بخشید بعدش اومد پس گرفت. آدم انقدر گدا و خواری طلب؟ مگه یادت نیس اون قلچماق کچل خلا باشی رو فرستاد دواها را پس بگیره؟ بالکل خودشو از چشمم انداخت پیردختر افاده ای.
شاباجی گفت: من حواسم هست کل مریم. دستتو بده به من، یه یا علی بگو بریم.
پاشدم اشاره کردم چوبی که جای عصا میگرفتم دستم رو آورد. تکیه دادم بهش و لنگون لنگون رفتیم طرف حیاط. حلیمه هم دنبالمون اومد.
جذامی ها نشسته بودن دور حوضی که آب نداشت. یکیشون هم یه داریه گرفته بود دستش، دامبولی میزدن و میخوندن و میخندیدن.
یکی از اون چشم یوریا، تا دید ما داریم میریم اشاره کرد به اونی که داریه تو دستش بود. اونم فرز جمع کرد گذاشت زیردو منش.
بعد هم همونی که چشم و ابرو اومده بود که داریه رو جمع کنن گفت: خوش اومدی کل مریم! صفا آوردی. قربون دستت بیا یه دعایی بخون یه نظری هم به ما کن بلکه ما هم مثل ننه جواد شفا گرفتیم.
گفتم: خدا رو شکر هیچ کدوم از شما اهل شفا نیستین! که اگه بودین، این همه رخت و لباسهای ننه جواد رو تیکه پاره کردین مالیدین به اینجا اونجاتون یه فرجی میشد. اگه قرار بود شما جماعت تزویر شفا بگیرین که تا حالا خالی شده بود این جذامخونه از شرتون! دعا کنین خوره بیشتر از اینکه به جونتون افتاده گوشت و استخوان تون رو نخوره شفا پیشکش.
یکیشون گفت: نیومده گوشت تلخی می کنی کل مریم. تو که کربلا رفته ای و نظر کرده ای لااقل خست به خرج نده، کمت میاد یه دعایی هم به ما بکنی؟
یکی دیگه خواست خوشمزگی کنه گفت: حتمی عروس خانوم زیر لفظی میخواد!
بقیه خندیدن.
گفتم: زیر لفظی واسه دعا و روضه؟ حیا کن! حد چاک دهنت رو بدون. حتمی ننه ی تو که زیر پتویی میگرفته و حاصلش شده توی خوره گرفته، واسه دعا و روشه اش هم زیر لفظی میگرفته!
یارو سرخ و سفید شد و عرق نشست به پیشونیش. بقیه سقلمه بهش زدن که دیگه حرف نزنه.
رو کردم به بقیه و گفتم: گفتم چطور شما که کربلا نرفته این و اهل داریه دمبکین و خوش میگذرونین، زورتون میاد من که تو جمعتون باشم بزنین که دل یه پیرزنه پاسوخته و دل سوخته رو شاد کنین؟ اونوقت انتظار دارین من زورم نیاد که شما شفا بگیرین برین بیرون بیشتر از این لهو و لعب کنین و من با این دوتا بیچاره بمونیم اینجا تا آخر عمر، خوره بعد از جونمون به روحمون بیفته و سرمون رو بزاریم زمین و بمیریم؟
یکیشون گفت: به دل نگیر کل مریم. خیال کردیم تو که اهل خدا پیغمبری اهل بزن بکوب نیستی! کی شنفته تا حالا توی روضه داریه بزنن؟ گفتیم حالا میای یه روضه به پا می کنی ما هم بی نصیب نمونیم، شفایی بگیریم از قِبل روضه ی تو.
گفتم: هر چیزی وقتی داره خروس بی محل نیستم که الان بیام وسط حوض شما روضه راه بندازم. اومدیم بیرون یکم دلمون واشه، روضه هم به وقت خودش.
اونی که داریه رو قایم کرده بود زیر دومنش درش آورد و شروع کرد آروم اروم زدن.
گفتم: خدا روشکر تو که هنوز خوره به دستت نیوفتاده و چلاق نشدی. محکم بکوب روش. اونایی هم که پا دارن بیان وسط. شب هم یه روضه به پا میکنیم که هرکی تو این مجلس قری تو کمرش مونده ولی جونش رو نداشته شفای عاجل بگیره و بیرون این جذامخونه قر بده که دل بقیه شاد بشه!
اینو که گفتم: همه شون زدن زیر خنده و شروع کردن به خوندن و دست زدن و چندتایی هم اومدن وسط حوض به دست و پای علیل به رقصیدن.
چند دقیقه که گذشت همه ی اهل جذامخونه دور حوض دور گرفته بودن و نوبتی میومدن وسط حوض و به هر زور و ضربی بود تن علیلشون رو یه تکونی میدادن.
هنوز خیلی از خوشیمون نگذشته بود که…
🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…