قسمت ۱۵۲۲

🔴اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۱۵۲۲ (قسمت هزار و پانصد و بیست و دو)
join 👉 @niniperarin📚
گفت: خب بگو. معطل موندی که چی؟
گفتم: بایست کاری کنی که خود این جماعت رضایت بدن به کندن قبر مرده هاشون، یا اصلا بیان التماست کنن که اول قبر مرده ی اونا رو بکنی!
یه طور عجیبی نگام کرد. گفت: این دیگه از اون حرفاس دایه! اینا غیرت دارن سر مرده هاشون. نمیبینی؟ میگن کندن قبر مرده گناه کبیره اس. اذن میخواد. همینطوری که نمیشه. اینا سال به سال حموم نمیرن، ولی روزی صدبار که میخوان برن مستراح واجبات و مستحبات بیت الخلا را به جا میارن که خدای نکرده گناه ننویسن پاشون. اونوقت تو انتظار داری به هر دلیلی بیان رضایت بدن به نبش قبر ننه و آقا و فک و فامیلشون تو روز روشن؟ میدونی چه آتیشی میوفته میون ما و اونا با این کار؟
گفتم: هیهات ننه از این همه اما و اگری که میاری تو کار. اون قابله ای که ناف تو رو بریده، با نه بریده. گفتم یه ذره دندون سر جیگر بذار راه رو من میذارم جلو پات. گوش که نمیکنی…
یه آهی از سر بی حوصلگی کشید و گفت: بگو ببینم دایه چی میخوای بگی. من میگم نره، تو میخوای بدوشیش. بدوش ببینم شیر ازش در میاد یا نه!
گفتم: میری همین الان از قول نایب السلطنه میگی که بهت گفته، آقاش یعنی شاه، دیشب جدش شاه شهید رو به خواب دیده که اومده و بهش گفته نشونی خزونه ی تاراج شده رو میدونه. سلطان مملکت هم خوشحال ازش خواسته که نشونی رو بده. ولی شاه شهید شروع کرده مث ابر باهار به اشک ریختن که نمیتونه! شاه دلیلش رو پرسیده. شاه شهید هم گفته وقتی که زنده بودیم، هیچ چیزی برامون مهمتر از این مردم صادق و متدین نبود! حالا هم که پا در سرای آخرت گذاشتیم، باز هیچ چیزی مهمتر از همان مردم برایمان نیست! چه زنده و چه مرده!
شاه که ملتفت منظور شاه شهید نشده بوده ازش در این مورد بارها و بارها سوال کرده. تا آخر شاه شهید در خواب مقر اومده و گفته که اونی که خزونه رو تاراج کرده برده در قبری توی قبرستون خزونه رو خاک کرده. ولی نشونی دقیق قبر رو نمیدونسته. شاه هم گفته امکان کندن قبر مردم نیست، گناه کبیره است این کار. شاه شهید هم تایید کرده و گفته واسه ی همین هست که ناراحته.
همین موقع بوده که شاه از خواب میپره و ناراحت از اتفاقی که افتاده بیدار میمونه تا دم سحر و باز خوابش میبره. اینبار شاه شهید به خوابش میاد، خوشحال. ازش که سوال میکنه در مورد خوشحالیش، میگه یکی از فرشتگان را دیده که گفته مجوز کندن قبر صادر شده و اون کسی که قبرش کنده میشه، هم خودش آمرزیده میشه و هم همه ی تیر و طایفه اش.
شاه که از خواب میپره اذون صبح بوده، ولی شاه شهید نشونی درست قبر رو بهش نداده بوده. شاه هم باز هرچی میخوابه که شاه شهید بیاد به خوابش و نشونی دقیق بده، نمیاد که نمیاد. واسه ی همین امر کرده که هر قبری که کنده بشه، بعد از اینکه خزونه ی تاراج شده پیدا شد، یک سکه طلا به بازمونده ی اون مرده داده میشه، قبری هم که خزونه رو توش دفن کردن، بعد از اینکه پیدا شد دو سکه به تکم و طایفه اش داده میشه!
خسرو با چشمهای وغ زده ی گشاد خیره شده بود بهم و هیچی نمیگفت.
گفتم: پاشو تا سر و کله ی نایب با یه فرمون جدید پیدا نشده چیزایی که بهت گفتم رو بگو. وگرنه بعدش پشیمون میشی.
پا شد رفت و مو به مو حرفایی که گفته بودم رو تحویل مردم داد. یه چیز اضافه تر هم خودش گذاشت روش.
چند لحظه بعد، دعوا بر سر این بود که قبر کی باید زودتر کنده بشه!

🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…