قسمت ۱۵۰۹

🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۱۵۰۹ (قسمت هزار و پانصد و نه)
join 👉 @niniperarin 📚
دیدم گوششون بدهکار نیست. ولشون کردم و رفتم طرف جایی که دیشب هویج رو انداخته بودن توش!
اونجا هم گود شده بود و خبری از هویج نبود! مرده هایی که اون دور و بر بودن رو یکی یکی ورانداز کردم. یا دیگه چیزی ازشون نمونده بود یا اونهایی هم که میشد تشخصشون داد، هیچ شباهتی به هویج نداشتن.
از دو سه نفر سراغ گرفتم ببینم جنازه ی یه زن رو ندیدن اون دور و بر که تازه مرده باشه. ولی یا جواب سربالا بهم دادن یا اصلا حواسشون به حرفم نبود. شروع کردم به گشتن. ولی فایده نداشت. همون وقت چندتایی گزمه وارد قبرستون شدن و همراهشون چندتا مرد بیل به دست هم آوردن. بعد هم دستور دادن که همه بایست از قبرستون برن بیرون و به اون چندتایی که همراهشون آورده بودن هم گفتن که مرده ها رو بندازن تو قبرا و روشون خاک بریزن!
تا رفتن سراغ یکی از قبرها و یه مرده رو هل دادن توش و خواستن پرش کنن، یه پیرمردی که نزدیک اونجا بود شروع کرد به داد و بیداد که: آهای از خدا بیخبرا چکار میکنین؟ مرده حرمت داره. خاک کردنش طبق شرع قاعده و قانون داره. بایست کفن بشه و رو به قبله خاک بشه.
یکی از گزمه ها اومد جلو و داد زد: برو بیرون پیری فکسنی. دماغت رو میگیرم تا همین حالا جون تو هم دربره و میندازمت تو یکی از این همین سوراخها و بی غسل و کفن روت خاک میریزم. تو میخوای این همه جنازه ی پوسیده رو غسل و کفن کنی آخه؟
پیرمرد باز شروع کرد به داد زدن که: آهای ایهاالناس. بیایین ببینین دارن چه به روز مرده هاتون میارن. از فردا هر کی میاد تو این قبرستون دیگه معلوم نیست سر اون قبری که داره فاتحه میخونه کی توشه. نه زنش معلومه نه مردش. نمیدونی اینی که بالاسر قبرشی ننه ی خودته یا یه زنی که معلوم نیس چه کاره بوده! ممبعد میخواین فاتحه واسه ی کی بخونین؟ همین الان اینا چندتا استخون رو دارن خاک میکنن تو قبر آقای من! اینا استخونای آقای من نیس!
گزمه براق شد به پیرمرد که: چی میگی پیر خرفت؟ تو آقات صد سال پیش مرده، میخوای حالا جنازه اش مث روز اول باشه؟ پودر شده رفته. خدا هم بیامرزتش. حالا زورت میاد چندتا استخون همخونه ی آخرت آقات بشه؟
یه پیرزن خودشو رسوند اونجا و گفت: چه کار میکنین از خدابیخبرا؟ میگن کسی رو تو قبر کسی خاک نمیکنن. اومدیم و اینی که میذارین تو این قبر گناهش زیاد بوده، اونوقت آقای این بنده خدا که اهل نماز و روزه بوده بایست تاوون گناه اونو پس بده؟
با این حرفا، جماعت حیرونی که توی قبرستون بودن، کفری هم شدن و شروع کردن به داد و بیداد. گزمه ها هم چماق کشیدن و افتادن به جون مردم و حالا بزن کی نزن و همه رو به زور از قبرستون بیرون کردن. من هم وقت فرار چندتا چماق به پهلوهام نشست.
مردمی که بیرون قبرستون جمع شده بودن شروع کردن به آه و ناله و فریاد که آی به زنده مون که رحم نمیکردین تا حالا، نوبت رسیده به مرده ها!
توی همون اوضاع و شلوغی ای که به پا شده بود یهو توی یه گوشه ی پرت چشمم افتاد به قوزی که نشسته بود و داشت بیخیال چپق میکشید!

🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…