قسمت ۱۴۹۶

🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۱۴۹۶ (قسمت هزار و چهارصد و نود و شش)
join 👉 @niniperarin 📚
گفت: یارو پیرمرده آدم عجیب غریبی بود. یه طور عجیبی زندگیشون رو سر میکردن. تا برام تعریف کرد مو به تنم سیخ شد!
گفتم: یه عفریته ی یه چشم و یه پیر مرد قوزی. خدا خوب در و تخته رو جور کرده به هم. همچین شووری برا یه همچین زنی، از سرش هم زیاد بوده. حالا یارو هر کاره ای هم باشه.
گفت: نه والا خانوم. من اگه یه چشمم که هیچی، دوتاش هم کور میشد حاضر نبودم دنبال همچین آدمی راه بیوفتم! همینطور که میدیدیش تا قبل از اینکه حرف بزنه آدم معقولی به نظر نمی اومد. رنگ زرد و ریش تنک، با اون قوزی که مث یه بار رو دوشش از اینور به اونور میکشید. اگه تنها میدیش وهم میگرفتت، ولی همینکه دهن وا میکرد و حرف میزد خیالت راحت میشد که علی رقم قیافه اش که خیلی نا معقوله، خودش آدم معقول و بی آزاریه. ولی بعد که ضعیفه گفت چه کار میکنن ملتفت شدم که همچین بیراه هم نیست که شکل پیرمرد اینطوریه!
گفتم: خب، خیلی از خلق الله اینطورین. این دلیل نمیشه که آدم بدی باشه. مگه چه کار میکرد؟
گفت: مث لاشخور بو میکشیدن که کجا یکی مرده، میرفتن همونجا. رخت و لباسهای مرده رو از صاحب عزا میگرفتن در عوض کفنی که میدادن برای مرده! بعد هم میرفتن یه شهر یا دهات دیگه، رختهای مرده رو میفروختن و قوت و غذایی یا هرچی لازم داشتن رو میخریدن. بعد دوباره میرفتن سراغ یه قبرستون دیگه.
گفتم: اشکالش کجاس؟ رخت میگرفتن در عوض کفن که زندگیشون رو سر کنن. هر کسی یه طوری روزیش رو به دست میاره. اینم با اون قوزی که گفتی داشته، لابد این کار از دستش میومده. نرفته که جیب کسی رو ببرُه، یا اخاذی کنه! یه لباس میفروخته، یه مقدارش رو کفن میخریده و مابقیش رو خرج شکمشون میکرده.
گفت: نه تا اینجاش طوری نیس. ولی به همینجا ختم نمیشد کارشون. یعنی اصلا این شکلی که تو میگی نبوده خانوم جون. کفنی نمیخریدن اونا که بخوان بابتش پولی بدن.
گفتم: یعنی چی؟
گفت: همون کفنی که میدادن به مرده رو شب میرفتن قبرش رو گود میکردن، از تن مرده در می آوردن و میزدن به چاک! زنک یه جایی میون راه دم رودخونه ای، چاهی، جایی کفن رو میشسته و میرفتن یه جای دیگه باز مرده پیدا میکردن، دوباره همون آش و همون کاسه!
گفتم: به حق چیزای ندیده! خب چرا همچین زحمتی میدادن به خودشون؟ همون اول که گفتی چه حرفایی زده بهت گفتم که یارو عقل درست و حسابی نداشته و به حرفاش اعتباری نیس. همین چیزی که داری میگی، کافیه برای اثبات این چیزی که میگم. اگه عقل درست و حسابی داشتن، یه پولی مایه ی کارشون میکردن و چند دست کفن میخریدن که نخوان با چشم کور این یکی و بدن علیل اون یکی، وایسن تو تاریکی قبر بکنن و کفن بدزدن.
گفت: منم همینو بهش گفتم. گفت شوورش زیر بار نمیره. سی ساله این کارو کرده و از روز اول که اولین کفن رو دزدیده با خودش عهد کرده که تا آخر همین کارو بکنه. میگفت شوورش میگه زجر کردن قبر، گناه دزدیدن کفن رو سبک میکنه!
گفتم: خب این چه عهدیه؟ میگم عقلشون پاره سنگ ورمیداشته، میگی نه. آدم عاقل از این عهدا نمیکنه با خودش.
گفت: شوورش قسم خورده بوده که اگه کرور کرور پول هم دستش بیاد یه روزی باز همین کارو بکنه. آخه اولین کفنی که دزدیده، کفن آقاش بوده، سر ناچاری و نداری! واسه ی همین گفته بوده تا ابد باید این زجر رو تحمل کنه. تازه پیرزنه گفت یه روزم آخر میرم و خودم با همین دستای خودم کفن برزو خان رو میدزدم. بایست لخت و عور بمونه زیر خاک، نه با کفن!!

🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…