قسمت ۱۴۵۱

🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۱۴۵۱ (قسمت هزار و چهارصد و پنجاه و یک)
join 👉 @niniperarin 📚
گفت: غلط نکنم رفته پیش اون زنش!
رک نگاش کردم و گفتم: مگه زن داره؟ یعنی تو شدی هووی یکی دیگه؟
چپ چپ نگام کرد و سگرمه هاش رو کشید تو هم و رو ترش کرد. گفت: مگه تو نیستی؟ وقتی میپرسم زن خانی؟ میگی یه طورایی، معنیش همینه دیگه. حتم دارم تو هم مث من شدی هووی یکی دیگه! سلیم بیک هم نه اینکه منو میخواد، رفته سراغ اون زنش که خیالای نا طور نکنه و فیلش یاد هندستون نکنه، راه بیوفته بیاد اینجا سر از کار ما بخواد در بیاره. خود سلیم بهم گفت این خونه رو بساز برا خودمون دوتا.
گفتم: همینطوری گفت؟ مگه بقیه میدونن که تو رو صیغه کرده که راست راست جلوشون سرشو زیر بندازه هر روز بیاد تو خونه ی تو. نمیگه یکی موش میدوونه تو کارش و خبر میبره واسه ی اون زنش؟
گفت: اینقدرا هم که رک نگفت! ولی معنی حرفش همین بود. بعدش هم مگه خلاف شرع کردیم؟ زنش شدم که شدم. به کسی چه؟ اصلا اون زنش هم بیاد اینجا خودم وامیستم تو روش. غلط میکنه بخواد حرفی بزنه. خیال نکنی ازش میترسم. نه از اون زنش نه از اینایی که اینجان. اگه تا حالا حرفی هم نزدم و رو نکردم جلوشون که سلیم بیک منو گرفته، فقط و فقط واسه اون خدابیامرزه. گیل رو میگم. گفتم خوبیت نداره تا چهلمش رد نشده ملتفت بشه کسی. میگن زنک هول بود تندی شوور کرد. هزارتا حرفم پشت منو سلیم بیک میزنن. خدای نکرده، گه زیادی هم بخورن و یهو پشتم حرف در بیارن که نکنه خودم یه کاری دست گیل داده باشم که زودتر بشم زن سلیم بیک!
بعد از این حرف یهو عصبانی شد و گفت: گه میخورن همچین حرفی بزنن. بالا و پایین کسی که بخواد نا حق بهم ببنده رو جر میدم. درسته که من گیل رو تنها فرستادم سراغ اون کاروونی که تفنگچی داشت. چه میدونستم سلیم بیک و بقیه یه جای دیگه رفتن و گیل میمونه تنها میون اون همه تفنگ به دست. خودش نبایست درگیر میشد. گیرم من اشتباه کردم، اون که عقل داشت! حالا این بی پدرا میشینن اینور و اونور میگن من از قصد فرستادمش یه جای دیگه. گه بخورن که بگن. گیرمم که اینطور باشه، اگه از پسشون ور اومده بود و کل کاروون رو غارت کرده بود، زندگیش از این رو به اون رو نمیشد؟ همه نمیگفتن این بایست بشه سردسته ی ما؟ حالا که از پسش ور نیومد و تیر خورد و مرد، میگن تقصیر من بوده؟ اگه حالا زنده بود و نونش تو روغن، کسی میومد بگه از صدقه سری منه که سبیلش چرب شده؟ نه والا! تو هم خانوم جون مدیونی اگه شنفتی یکی از این دهن گشادا حرفی پشت سر من بزنه و نیای بگی! ولی میدونم جرأت نمیکنن خانوم که بخوان زر زر کنن. میدونن اگه اون گاله ی گشادشونو واکنن کـونشون رو با شاخ گاب در انداختن. میترسن ازم مث سگ. نه اینم که خیال میکنن گیل رو با اون هیبت و هیکل من باعث مردنش شدم، واهمه میکنن. اینا که پیش اون چلغوز هم نیستن!
گفتم: یه پیاله چای بخور حلقت نخشکه!
تندی پا شد. گفت: خوب شد گفتی. حواسم رفت به این دیوثا یادم رفت. ایشالا بعدا که بیای خونه ام درست و درمون ازت پذیرایی کنم!
یه پیاله از کنار سنگی که کنار آتیش بود ورداشت و همونطوری هل داد تو قابلمه. یه قلپ خورد. دهنش سوخت. چندتا فحش به چای و آتیش و قابلمه داد و پیاله رو فوت کرد و گرفت طرفم. گفت: فوت کردم، خنک شد. یه پیاله بیشتر ندارم. مهمونی خانوم. شما اول بخور من بعد میخورم!
گفتم: چای خور نیستم.
چپ چپ نگام کرد. خواست چیزی بگه که پریدم تو حرفش: پس گفتی سلیم بیک کاروون غارت میکرده با اینایی که الان اینجان؟
یهو به صرافت افتاد که بند رو پیشم آب داده.
گفت…

🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…