قسمت ۱۳۷۶

🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۱۳۷۶ (قسمت هزار و سیصد و هفتاد و شش)
join 👉 @niniperarin 📚
قدح رو برداشتم، رفتم جلو کنار تخت، تور سفید رو کنار زدم و نشستم کنار پریچهر…
گفتم: بیشتر از این چی میخوای بانو که چهل سال چشم به روی ارباب و من بستی؟ مگه نه اینکه سِرّ سازت رو فهمیدیم و ارباب دل سپرد و راز رو در گوشت گفت؟ منم که با ساز خودت جوابت رو دادم. چرا سر گرونی میکنی با من دلخسته ی دل داده؟ رواست که توبه بشکنم و قدح سرکشم؟ من که ندیده مست اون چشمها شدم و عصاره ی وجودم رو ریختم توی نوای ساز، پس چه حاجتت هست به این جام شراب؟ ممد تنبکی اومده بود که چند روزی بزمی به پا کنه و برگرده سر زندگیش. نکنه میخوای رسوای عالمم کنی دلربا؟
خاموش تر و سردتر از قبل دراز کشیده بود روی تخت. دریغ از یک تکون محض دلخوشی من.
نگاهی به قدح توی دستم کردم و گفتم: اگه با خوردن این راضی میشی، باشه. پا روی عهدم میزارم که پیمان ارباب با تو و خودش به جا بمونه. هرچند اون دیگه نیست، ولی همینکه منتظر من شدی یعنی منم عهدی دارم با تو و اون چشمات.
قدح رو سر کشیدم و خیره شدم بهش. حال عجیبی پیدا کردم که مثل همیشه نبود. ساز رو برداشتم و شروع کردم به نواختن.
یک ساعت بی وقفه دستم به ساز بود و نگاهم به صورتش. خبری نشد.
دوباره قدح پر کردم و ادامه دادم. فایده نداشت. خاطرم نیست چندبار، ولی اینقدر قدح پر و خالی شد و ساز زدم که از پنجه هام خون جاری شد.
به خودم که اومدم دیدم چیزی ته خمره نمونده. وارونه اش کردم. اندازه ی یک جرعه تهش مونده بود که خالی کردم توی قدح. نخوردم. گذاشتمش کنار.
اشکم جاری شد. گفتم: همین بود خواسته ات؟ این بود عهد و پیمانت و راز سازت؟ فقط خواستی که من توبه بشکنم و پا بزارم روی هرچی که بود و نبود؟ خواستی بگی که هر کسی به عشق تو هر کاری میکنه؟ ارباب و ممد تنبکی و استاد محمد هم فرقی برات نداشت؟
پریشون، با حال نزار بلند شدم از کنارش و رفتم از اتاق بیرون. پیشکار که منو دید جا خورد. گفت: چی شد استاد؟
گفتم: میرم اتاق ارباب. گرفتارم کردی پیشکار، نبایست منو آلوده ی میکردی! نه راه پیش دارم حالا نه راه پس.
گفت…

🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…