قسمت ۱۳۷۵

🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۱۳۷۵ (قسمت هزار و سیصد و هفتاد و پنج)
join 👉 @niniperarin 📚
با تموم عشق نوای عشق رو نواختم به گوش پریچهر. هرلحظه منتظر بودم که بلند بشه و چشمهاش رو باز کنه و حرفی بزنه.
ولی دریغ از یک حرکت پلک!
حالی که ارباب توی اون مجلس آخر داشت رو یادم بود. بیقراری ارباب و اون حس غریبش از قلبم میجوشید و میومد توی رگهام و جون میداد به پنجه هایی که میلغزید روی ساز و شوری میداد به حال من و این اتاق و هر کسی که میشنفت، که محال بود از جا بلند نشه و از خود بیخود.
همونطور که دور خودم میگشتم و نوای عاشقانه سر میدادم، از پشت تورهای سفید دور تخت، نظری کردم به چهره ی پریچهر. هرچی بیشتر میزدم، انگار خواب اون هم عمیق تر میشد!
سوزِ نوا رو بیشتر کردم. افاقه نکرد. این درمون دوای دردش نبود انگار.
به خودم گفتم: چه ساده ای ممد! عشق ارباب که بیشتر از تو بود و واقعی تر. اگه این چاره بود که حالا این دلربا نخوابیده بود روی تخت. خیال کردی که فهمیدی! به در بسته زدی ممد. حتمی ارباب این راه رو رفته بوده توی این همه سال. تو که چند روزی بیشتر نیست که گرفتار این چشمون بسته شدی. سِرّ بیداریش فرای این حرفاست.
دست نگه داشتم. یادم افتاد به اون خمره و شراب صد ساله. حتمی اون پیر خراباتی چیزی میدونسته که توصیه کرده بوده به ارباب برای تشخیص سره از ناسره!
داد زدم و پیشکار رو صدا کردم. به طرفت العینی حاضر شد.
گفت: چه کردی استاد محمد؟ صدای سازت آدم رو میبره به عالمی غیر از اینجا، هوشیار رو از خود بیخود میکنه، چه رسه به این زن که چهل ساله ناخوش و ناهوشیار دراز کشیده روی این تابوت تخت نما. صور اسرافیل لازمه برای بیداریش نه نوای عزارئیل!
گفتم: پرچونگی نکن پیشکار. فرز برو و خمره ی شراب رو بیار از اتاق بغل تا گرمی بزم نخوابیده.
سر خم کرد و سریع رفت و خمره رو آورد.
اشاره کردم از اتاق بره بیرون. خمره رو دست گرفتم و قدحی پر کردم. چهره ام رو که دیدم توی شراب خونین قدح، یادم افتاد به عهدی که با خودم بسته بودم و توبه ای که کرده بودم.
موندم سر دو راهی. اگه میخوردم و ساز دست میگرفتم حتم داشتم که پریچهر چشم باز میکنه. ولی عاقبت شکستن توبه ام چی میشد؟
قدح رو برداشتم، رفتم جلو کنار تخت، تور سفید رو کنار زدم و نشستم کنار پریچهر…

🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…