قسمت ۱۳۵۹

🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۱۳۵۹ (قسمت هزار و سیصد و پنجاه و نه)
join 👉 @niniperarin 📚
پیشکار آهی کشید و اومد جلو. گفت: گفتم که بیخیال شو استاد وگرنه گرفتار میشی. من قسم خورده بودم برای ارباب، بایست کاری که گفته بود رو میکردم، ولی تو تعهدی نداشتی به قسم من. میتونستی بری.
گفتم: زودتر بگو. کیه این زن؟ چرا سرده تنش؟ نه زنده است انگار و نه مرده! این همونی نیست که توی اون نقاشیهای روی دیفاله؟
گفت: همونه که میگی. عشق ارباب!
گفتم: ارباب کجاست؟
گفت: همونه که توی نقاشی نشسته بالای مجلس.
دویدم توی اون اتاق و خیره شدم به نقاشی روی دیفال. پیشکار اومد و کنارم ایستاد. گفتم: کجاست ارباب؟ چرا این زن رو تنها گذاشته میون دوتا مرد غریبه؟ مابقی اینهایی که توی قاب نقاشین کجان؟
سری تکون داد و آهی کشید. رفت نشست روی صندلی زیر تابلو. گفت: چهل سال گذشته از اون روز. توی همین مجلس بزم بود که دیدش و عاشقش شد. من که خبر نداشتم، سن و سالی هم نداشتم. ارباب بزمی راه انداخته بود و استاد نقاش رو خبر کرده بود که مجلس رو نقاشی کنه. بعدها برام تعریف کرد. توی این بزم پریچهر رو دیده و دلباخته. مابقی بزمها رو فقط به خاطر همین ترتیب میده که باز اونو ببینه و هربار هم استاد نقاش رو صدا میکنه تا به بهونه ی بزم باز نقاشی خودشو و پریچهر رو بکشه! چی بگم استاد محمد؟ ملتفت شدی حتما. دل باخته بوده ارباب و امون از دلی که دیگه واسه ی خودت نباشه و قلبی که واسه ی یکی دیگه بتپه. اینقدر مجلس ترتیب میده ارباب تا بالاخره توی یکی از همین شبها حرف دلش رو میزنه به پریچهر.
گفتم: خوب؟ حتمی قبول نکرده و ارباب هم بهش برخورده و جوش آورده و زده پریچهر رو به این روز انداخته. هان؟
گفت: نه! اتفاقا پریچهر خانوم قبول کرد. ولی به یه شرط.
خیره شدم به پیشکار. گفتم: یعنی پریچهر برای ارباب شرط گذاشت؟
سرش رو تکون داد.
گفتم: باریک الله به این جنم. بایست دختر باجربزه ای باشه که واسه ی ارباب شرط گذاشته. چی بود شرطش؟
گفت: اینطور که ارباب میگفت شرط خانوم این بوده که بایست یه مجلس دیگه ترتیب بده ارباب و اینبار خانوم توی اون مجلس تار بزنه! اگه ارباب تونست سری که تو ساز خانوم هست رو ملتفت بشه، خانوم هم قبول میکنه و رضایت میده به عروسی با ارباب.
گفتم: چه سری؟ حتمی ارباب هم نفهمیده!
گفت: چرا فهمید ولی…

🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…