قسمت ۱۳۵۴

🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۱۳۵۴ (قسمت هزار و سیصد و پنجاه و چهار)
join 👉 @niniperarin 📚
کسی جوابی نداد. برگشتم و در اتاق رو بستم و چفتش رو از داخل انداختم.
عصبانی پا کوفتم زیر ظرف گز و ساز رو با حرص ورداشتم و خواستم بکوبم زمین. ولی به خود اومدم. یاد حرف پیشکار افتادم صبری که شراب صدساله پیشه کرده بود تا بشه اینی که الان هست. بایست صبر میکردم. گزها رو جمع کردم و ریختم توی ظرف و گذاشتم سر تاقچه ی بلند و باز سازم رو دست گرفتم.
شروع کردم بی وقفه به زدن ساز. هر آهنگ و نوایی که بلد بودم رو میزدم. هرچی که یادم می اومد. تا اونها رو نمیریختم بیرون چیز تازه ای محال بود جاشون رو بگیره. حتی شب که پیشکار اومد و در را زد و گفت که “شومتون رو آوردم استاد محمد” در رو باز نکردم. گفتم نمیخورم.
سه روز به همین منوال گذشت. روزی یک وعده اون هم فقط ناهار رو میخوردم و شاید دو ساعتی یا کمتر میخوابیدم.
تا اینکه بالاخره روز چهارم بود که اون اتفاق افتاد. مست شده بودم بی می و نوایی از سازم میومد که باز خودم رو هم مدهوش میکرد. اینبار حتی بیشتر از وقتی که قدح در کفم بود و ساز میزدم.
اولش میترسیدم که نکنه دست از ساز بردارم و باز نتونم همچین کاری بکنم. ولی نه. هر لحظه که اراده میکردم، نوایی جدید بود که میپیچید توی اتاق.
دور خودم میگشتم و سرخوش تر از قبل ساز میزدم. نگام می افتاد توی آینه کاری دیفالها که صدها استاد محمد توی آینه ها میچرخیدن و میرقصیدن.
اون روز حتی پیشکار رو هم راه ندادم توی اتاق. فرصتی برای خوردن نبود. بایست اینقدری زخمه بر ساز میزدم تا حسابم رو با ارباب تسویه کنم.
خیال کنم شب بود. همینطور که دور خودم میگشتم و نگاهم توی آینه ها بود و مشغول نواختن نوایی بودم که برای خودم هم خیلی عجیب بود و تازگی داشت، دیدم یکی از آینه ها توی دیفال به لرزه افتاده!
دقت کردم. همه ی آینها سفت سرجاشون بودن غیر از این یکی! بیشتر و محکمتر ساز زدم. آینه بیشتر لرزید. رفتم نزدیک و با همه ی وجود اونچه رو که از عمق وجودم داشت میتراوید و میرسید به سرپنجه هام و ریختم روی ساز که یهو آینه تکون عجیبی خورد و از جاش دراومد و افتاد روی تشکچه ی زردوز.
رفتم جلو. برش داشتم و خواستم بگذارمش سرجاش که دیدم یه کلید توی دیفال درست پشت همون آینه ای است که افتاده.
برش داشتم. نگاهم بی اختیار چرخید طرف دری که توی اتاق قفل بود. رفتم طرفش و کلید رو توی قفل چرخوندم. در باز شد…

🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…