قسمت ۱۳۳۸

🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۱۳۳۸ (قسمت هزار و سیصد و سی و هشت)
join 👉 @niniperarin 📚
برزو عصبانی اومد جلو و یهو چنگ انداخت رو مرهمی که شیوا گذاشته بود رو کمرم و کند انداخت اونطرف و گفت: اینم حتم دارم دروغه!
همه ی جونم تیر کشید از حرفش. ناله ای کردم و زدم زیر گریه. گفتم: وقتی چیزی رو که با چشم خودت میبینی حاشا میکنی، وای به بقیه اش. میدونستم یه روز اینطور میشه. همین روزاست که من و خسرو و خورشید رو هم انکار کنی! بایست میدونستم که اعتباری به حرفات نیس برزو خان. سفره ی نیوفتاده یه عیب داره و سفره ی افتاده هزار عیب. خوب سفره ی دلت رو پیشم پهن کردی برزو خان و دستت را برام رو.
شیوا اومد و همونطوری که پارگی رختم رو سنجاق میکرد، به برزو گفت: ما میریم. چکار به کار این بنده خدا داری؟ کم زجر نکشیده که تو هم چنگ میزنی به زخمش. راه نمیتونه بره، اسبابمون رو که جمع کردیم، سوار گاریش میکنیم میاریمش دم قلعه.
برزو که کارد میزدی خونش در نمی اومد گفت: هیچی بهت نمیگم حلیمه چون جلوی اینا یه چیکه آبرویی که داری نریزه. همینقدر بدون که هرکی جای من بود، همینجا در دهنت رو میدوخت با این یاوه هایی که گفتی.
بعد هم براق شد به شیوا و گفت: فقط واسه اینکه خیال نکنین برزو خان آدم بدیه، تا صبح مهلت میدم از اینجا بزنین به چاک. همون صبح وقت رفتن اینم بیارین دم قلعه که شومیه حوصله ی چسناله هاشو ندارم.
اومد کنارم و یواش در گوشم گفت: فردا حالیت میکنم حرف کی اعتبار داره!
عصبانی پاهاش رو کوفت رو زمین و از چادر رفت بیرون.
شیوا اومد کنارم و بغلم کرد. زدم زیر گریه. گفتم: هیچوقت خوشیم دووم نداشته. دیدی؟ خواستم سبب خیر بشم، شر شد برام.
گفت: نگرون نباش حلیمه خاتون. دیدی که. دمدمی مزاجه. تا صبح خلقش برمیگرده. حالا میخواست جلوی ماها، با این حرفایی که بهش زدی اعتبارش کم نشه.
گفتم: نه. میشناسمش. صبح تازه اول بدبختیمه. شماها رو هم آواره کردم.
خندید. گفت: کولی که آوارگی نداره. هر جایی بره خونشه. تو نگرون ما نباش. تا ما وسیله هامون رو جمع میکنیم، تو یکم بخواب. حالت خوش نیس. کارمون تموم که شد میبرمت در قلعه.
گفتم: من دیگه قلعه نمیرم. همراه شما میام!

🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…