🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۱۲۸۳ (قسمت هزار و دویست و هشتاد و سه)
join 👉 @niniperarin 📚
رفتم جلو، رو تو روی اون مرتیکه که داشت از من مایه میگذاشت وایسادم و گفتم: ببینم فقط تو یکی دهنت مث ماتحتت وازه یا کل این جماعتی که اسم خودشون رو گذاشتن لوطی، مث طوطی نسجیده و نفهمیده هرچی گِل زبونشون میاد بلغور میکنن؟ مردیتون همینه؟ بیست، سی تا سبیل از بناگوش در رفته وایسادین تا یه درکـون وازی مث این زبون سر ناموستون دراز کنه؟ خیال کنین منم آبجی شماها، همینه مردونگیتون؟
اون دوتا دویدن جلو و یکیشون گفت: غلط کرد خاتون، شما به دل نگیر. هرچی گفت به ماها گفت. نشنیده بگیر…
گفتم: غلط که کرده زیادی هم غلط کرده. همینجا راس رو این جماعت بایست بگه گه خوردم وگرنه….
همه ی جماعت مردها وایساده بودن سمٌ و بکم. حرف نمیزدن و شده بودن تماشاچی دعوای ما.
مردک با توپ پر اومد جلو و گفت: ملتفت نشدم. شما دوتا چه غلطی کردین؟ چهارتا نشونه بیشتر از بقیه زدین دلیل نمیشه هر زر مفتی خواستین بزنین!
بعد هم رو کرد به من و گفت: انگار زبونت تو دهنت زیادی میکنه. کی تا حالا اناث اومدن جزو آدما و امر و فرمایش میکنن که ما بی خبریم؟ حالیم نشد درست، بگو بینم کی بایست بگه گه خوردم؟ هان؟ یالا، بلند بگو گه خوردم وگرنه گیست رو میبندم به ماتحت یابوی خودت و دورت میگردونم و به اینا میگم جای اون کوزه ها تو رو نشونه برن.
اون دوتا اومدن جلو، یکیشون رفت اون مردک رو کشید کنار و شروع کرد در گوشش پچ پچ کردن و اون یکی اومد روبروم وایساد و گفت: خاتون. این حالیش نیس چی میگه. نجسی خورده عقلش زایل شده. شما به دل نگیر. حساب من و این مسعود و همه ی این جماعتی که اینجا وایسادن از این جداس. سرش داغه، هارت و پورتش زیاده. شما هم بی زحمت حضور من و مسعود رو اینجا ندید بگیرین و راپورت ندین به خسرو خان.
گفتم: قضیه به همین مفتیا هم که میگی نیس. گیرم که چشمم رو ببندم رو قمار و شرطی که میبستین، روی این همه توهینی که بهم شد نمیتونم ببندم. اصلا از کجا معلوم کارتون این نباشه سر هر زنی که از اینجا رد شده همچین بلایی نیاورده باشین و بی سیرت و صورتش نکرده باشین؟
گفت: والا بلا خاتون همچین چیزی نبوده. نمکتون کورم کنه اگه دروغ بگم. نمیدونم چی شد یهو این مادر به خطای نجسی خور پیله کرد به شما. این تفنگچیایی که اینجا وایسادن همه شاهد…
رو کرد بهشون و گفت: شماها بگین، همچین چیزی تا حالا داشتیم؟
همگی سر خرشون رو تکون دادن که یعنی نه. مسعود که رفته بود با مرتیکه حرف بزنه، صدا کرد: سعید….
سعید که جلوی من وایساده بود اشاره کرد که بیان.
مسعود دست مرتیکه رو گرفت و باهم اومدن جلو. مردک سرش رو زیر انداخته بود.
مسعود گفت: میخواد چیزی بگه…
مردک سرش رو آورد بالا و بلند گفت: من، یعنی یاسر دنبه، جلو همه ی این جماعت میگم که گه زیادی خوردم که به این خاتون بی ادبی کردم. چشمم کور، دنده امم نرم، پای خودشو یابوشو هم میبوسم که اساعه ی ادب کردم.
بعد هم رو کرد به سعید و مسعود و گفت: کافیه؟
اون دوتا به من نگاه کردن. گفتم: زبونی کافیه، مونده عملش…
همه شون با تعجب زل زدن به من!
🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…