قسمت ۱۲۱۲

🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۱۲۱۲ (قسمت هزار و دویست و دوازده)
join 👉 @niniperarin 📚
یکی اون وسط زد زیر خنده و گفت: کل مریم حالت خوشه؟ ما اگه بلد بودیم که اینجا نبودیم. سوای اون، کل اگر طبیب بودی، سر خود دوانمودی! این حرفا چیه میزنی زن؟ مطمئنی مشاعرت سر جاشه؟
یه نگاهی کردم به شاباجی. خدا رو شکر ملتفت شد حالا وقتشه و بایست یه چیزی بگه. تندی گفت: زبون به دهن بگیر مرد. حالیت هس چی داری میگی و به کی؟ گنده میگی، اونم به کل مریم؟ کسی که همین چند روز پیش داشتین واسه کندن یه تیکه از تمبونش محض شفا و تبرک خودتونو هلاک میکردین؟
دیدم حالاست که کارو خراب کنه و تازه یاد این جماعت حریص بندازه. تمبونی هم این وسط وجود داره! از خودش که مایه نمیگذاشت. این جماعت هم تا پای این مسائل میومد وسط دیگه محرم و نامحرمی حالیشون نبود. تا خیز ورنداشته بودن واسه تمبونم باید میجنبیدم. تندی یه سری به نشونه ی تأیید حرف شاباجی تکون دادم و رو کردم به یارو. گفتم: الحق که این خوره ای که به جونت افتاده تا ابدالآباد وبالته. تو اگه بلد نیسی دلیل نمیشه موش بدوونی تو کار بقیه! منی که میبینی اینجا وایسادم نه ادعایی دارم نه شاکی ام از این مرضی که افتاده به جونم. نه این که خیال کنی عقلم مث تو پاره سنگ ور میداره، نه! هر کسی یه عقیده ای داره. منم میگم اگه خداوندگار عالم این زجر رو نصیبم کرده حتمی صلاح و مصلحت کار خداییش بوده در حق این بنده ی سراپا تقصیر! منم راضی ام به رضای اون. ولی قربونش برم خودش گفته از تو حرکت از منم برکت. تک تک ما جزامیا وظیفه داریم دست به دومنش بشیم و ازش بخوایم که از گناهمون بگذره و توبه کنیم به درگاهش. یه راهش هم اینه که نذر کنیم و ازش شفا بخوایم. تو و بقیه، هرکدومتون، اگه امیدتون به این طبیبهای اینجاست، بدونین که ول معطلین. اینا کاری ازشون ساخته نیس، که طبیب اصلی اون بالاییه.
مردک گفت: ما که منکر دین و ایمون و نذر و نیاز نیستیم. ولی این حرفی که تو میزنی با عقل جور نیس. اگه با این حرفا مرض ما خوب شدنی بود که جای جزامخونه میرفتیم بس مینشتیم تو تکیه، هر روز هم نذری میدادیم تا مریضی از تنمون در بره، واسه بقیه سال و مرضهای دیگه ی خودمون و فک و فامیلمون هم زودتر سهممون رو میدادیم و خلاص. دیگه تا آخر عمر هم خبری از ناخوشی نبود.
جمعیت شروع کردن به پچ پچ. دیدم که الانه که مردمو از راه به در کنه. گفتم: الحق که تو خوره غیر از دستت، افتاده توی مغزت. آخه مرد ناحسابی این خزعبلات چیه سر هم میکنی؟ میدونی چرا تا حالا اگه هم نذری کردی که میدونم نکردی، افاقه نکرده برات؟
شاباجی گفت: نه والا کل مریم. نمیدونه. خودت گفتی که خوره افتاده تو کله اش!
گفتم: از بس خودخواهی! نذر و نیاز هم اگه میکنی بایست واسه یکی محتاج تر از خودت باشه. اگه شفای اونو بخوای اونوقته که خودتم شفا میگیری. این کارا که منم منم ور نمیداره. تو بردن و خوردن و ریدن همش هول میزنی و میخوای از بقیه پیش بیوفتی، ولی حساب این کار سوای اون کاراس.
یارو زد زیر خنده و گفت: نه! راستی راستی زده به سرت کل مریم. آخه این چرندیات چیه داری سر هم میکنی و به خوردمون میدی؟ من مثلا بخوام تو شفا بگیری مگه دردی ازم دوا میشه؟ معلومه که اگه هم نذری بکنم از جیبم واسه سلومتی خودمه!
گفتم: آهای جماعت. من اینجا وایسادم الان که به این مردک ثابت کنم حرفش مفته! اگه شفا میخواین بایست اول واسه یکی دیگه بخواین تا خودتون هم مورد عنایت قرار بگیرین. همین الان من اینجا میگم بیاین دسته جمعی نذر کنین که این ننه جواد شفا بگیره، اونوقته که شما هم نتیجه اش رو میبینین!

🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…