قسمت ۱۲۰۹

🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۱۲۰۹ (قسمت هزار و دویست و نه)
join 👉 @niniperarin 📚
پشت سرمو که نگاه کردم داشتن با سنگ و چوب میزدنش و صدای ناله و عربده ی زینب بگوم تو فریاد جمعیت گم میشد…
سکوت سنگینی شده بود توی اتاق. هیچکی هیچی نمیگفت. تا چند دقیقه هر کسی خیره شده بود به یه نقطه و خود ننه جواد هم بغض کرده بود و چشماش رو بسته بود. با صدای قلقل قلیون شاباجی یه خودم اومدم. حلیمه نگاش رو از پای من گرفت و رو کرد به ننه جواد و گفت: لااله الی الله، خدا خودش به همه بنده هاش رحم کنه. گاسم جون به در برده و تار شده از اونجا. شرش هم از سر زندگیت کم شده. ولی من جای تو بودم با یه علیل این کارو نمیکردم. دیگه به حد کفایت اونو خدا زده که افلیج شده، نیازی به تنبیه بنده ی خدا نبود. مث همین برزو خان شوور من. کم بلا به سرم نیاورد. ولی چوب خدا که صدا نداره. هر کاری کرد که باز یه بچه غیر از بچه ای که من براش زاییدم بیاره نشد. هر بار به یه نحوی بچه تلف شد. آخر و عاقبت نداره این کارا. همینکه هووت روز بعد از عروسی فلج شده، یعنی همین. باز خیلی پیشونی داشتی، اگه مث من یه عمری زندگی میکردی با هووت و کلفت و گنده هم ازش میشنفتی میخواستی چکار کنی؟
شاباجی گفت: خداوند عالم ظرف هر کی رو اندازه ی وسع اون آدم پر میکنه. ظرف این بنده خدا هم کوچیک بوده زود پر میشده، طاقت نمی آورده. تو خاتون، ماشالله مث ماها کاسه کندله ای نبودی، دیگ و کماجدون داشتی…
حلیمه یه چشم غره رفت به شاباجی، اونم نگاهشو از حلیمه دزدید و شروع کرد ور رفتن به قلیونش که یعنی ندیده.
رو کردم به ننه جواد و گفتم: حالا باز خداروشکر که خیالت از جانب توله هات راحته. دیگه نگرونشون نباش. آبجیت درسته هنوز بختش وا نشده و ترشیده، ولی از پس بچه هات برمیاد. بلکه پای بچه هات هم سبک بود و به تبعش آبجیت هم شوور کرد.
ننه جواد یهو چشاش گرد شد و گفت: تو رو خدا کل مریم از این دعاها نکن در حقم. بدبخت که هستم میخوای سیاه بخت بشم؟ اگه اون ننه مرده شوور کنه که دیگه نگهداری بچه های منو نمیکنه. خودش هم بخواد شوورش هر الدنگی باشه نمیزاره. کی حاضره نگهداری بچه های یکی دیگه رو بکنه و لقمه تو حلق بچه ی غریبه کنه؟ اونم نه یکی و دوتا، چهارتا!
گفتم: وا چه حرفا. بیا و خوبی کن حالا. اصلا برو تحفه رو بنداز تو تغار تا بیشتر بترشه. به من چه…
ننه جواد گفت: کل مریم. خدا خیرت بده. تو که نفست حقه و دست به مرده میزنی زنده میشه، بیا و عوض این حرفا زودتر منو شفا بده تا برگردم پیش بچه هام. اینطوری اون مژی هم میتونه سر و سامون بگیره بی حرف و حدیث و دغدغه!
گفتم: مگه خمره ی رنگ رزیه؟ یه طوری میگی شفام بده که انگار میخوام و نمیکنم یا زورم میاد. نه ننه. به این گل و گشادی هم نیس که هرکی از راه رسید تندی خدا کارشو راه بندازه و بعدش بره هر غلطی دلش خواست بکنه. درسته خدا ارحم الراحمینه ولی خودتم بایست یه شمه ای نشون داده باشی که لیاقتش رو داری؟ هنوز هیچی نشده رفتی اون هووت رو انداختی لا دست مردم خدانشناس که سنگ تو سرش بزنن. حالا توقع داری خودت شفا بگیری؟ تو در حق بنده ی خدا رحم و مروت نداشتی، حالا یه کاره اومدی که خدا در حقت رحم و مروت کنه و جزام رو ازت ور داره؟
ننه جواد گفت: تا چند دقیقه پیش هووم بود و میگفتین بایست داراشکنه رو زیادتر میریختم تو ناشتاییش و به خوردش میدادم، حالا شد بنده ی خدا و منم گنهکار؟ بگو زورت میاد خودتون خوره ای بمونین و من شفا بگیرم و برگردم سر زندگیم!

🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…