قسمت ۱۲۰۷

🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۱۲۰۷ (قسمت هزار و دویست و هفت)
join 👉 @niniperarin 📚
گفتم: تو طبیبی یا شمر ذالجوشن؟ اومدی مریض ببینی یا یه زن و چهار تا بچه ی صغیرشو خونه خراب کنی؟ عباس بیاد میگم سبیلتو دود بده قرمدنگ. این زنیکه نصف تنش علیل شده، عقلش هم که بالکل علیل و ناقص بود از اول. توی طبیب بایست خودتو بدی دست یه مریضی که مرض داره و عقل تو سرش نیس؟ نوبره والا. نکنه همیشه طبابتت اینطوریه؟ ندیده فقط از رو شنفته هات نسخه میپیچی؟
پا شد. گفت: تو اینجا و منم اینجا. هنوز که نرفتم سرخود و بی سند و مدرک حرفی بزنم به اهل محل. من امین مردمم. بیخود هم منو از شوورت نترسون که اگه اهل بود الان اینجا بود. بیا جلو اون لچک هم از تو روت پس کن ببینم تو زر میزنی یا اون!
ترسیده بودم کل مریم. اگه میدید و میگفت خوره گرفتم و چو می افتاد بین مردم، کسی دیگه از در خونه مون هم رد نمیشد. تا زهرشون رو نمیریختن دست وردار نبودن. همه ی اینا به جهنم، بچه هام هم دیگه نمیتونستن پا از خونه بیرون بزارن. یه انگی میبستن بهشون و میگفتن اونا هم حتمی وا گرفتن. یه قپی اومده بودم براش سر عباس، ولی خودمونیم، میدونستم که اون از پس خودش هم ور نمیاد چه رسه به دود دادن سبیل طبیب. تازه اگه میرسید خودش منو دو دستی میفروخت بهش. دیدم نبایست وا بدم وگرنه این طبیب نگاش بهم بیوفته، اونه که دودمانمو به باد میده.
گفتم: دستم درد نکنه. اسم خودشم گذاشته طبیب و محرم ناموس مردم! برو در کـونت رو چفت کن مرتیکه! سر انداختی دیدی مرد تو خونه نیس میخوای هرزگی کنی؟ گمون بردی من ازت واهمه ای دارم. خودم صدتای تو رو حریفم. دیدی این زنیکه افلیج شده به بهونه ی طبابت دستت رو هرجاش بخوای میبری، صداش هم در نمیاد چون این کاره بوده، حالا خیالات ورت داشته من و آبجیمم مث اونیم مرتیکه ی قرمساق؟ کور خوندی. رو به توی چشم ناپاک هرزه نشون بدم؟ بزار عباس بیاد همچین رویی بهت نشون بدم که تا آخر عمر یادت نره. یالا مژی تو هم تو روت رو بگیر جلوی این طبیب نمای ناموس دزد. خودم میرم الان مردم و ملای مسجدو خبر میکنم بیان حقت رو بزارن کف دستت تا دیگه اسناد دروغ به کسی نبندی. اونوقت میبینیم من خوره دارم یا تو خوره ی جاکـشی افتاده به جونت!
مژی اومد طرفم دستمو گرفت و یواش گفت: چی داری میگی آبجی؟ چه خبرته؟
طبیب که رنگ به روش نمونده بود گفت: اصلا تقصیر منه که هر تفلیسی و تراخمی و بواسیری که میاد سراغم محض خلاصیش از درد میام بالاسرش. بایست شماها رو ول کرد تا جونتون در بیاد. تو گهشون غلت میخوردن اومدم درمونشون کردم حالا اینم دست درد نکنیم. هزارتا حرفم بارم میکنن و بهتون هم بهم میبندن. ولی اینو بدون، سگی که واق میزنه پاچه نمیگیره. حتم دارم یه مرضی به جونت هست. میرم، غروب که شوورت اومد برمیگردم، اونم نه تنها، با اهل محل و ملا. اونوقته که ببینم تو سبیل منو دود میدی یا من گیستو میبندم به دم یابو…
اینو گفت و با حرص از خونه زد بیرون….

🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…