قسمت ۱۱۹۸

🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۱۱۹۸ (قسمت هزار و صد و نود و هشت)
join 👉 @niniperarin 📚
گفت: همینکه بله رو گفت و کار از کار گذشت، فک و فامیل و خویش و قوم که پاشون رو از تو خونه گذاشتن بیرون، وایساد به لنگن گذاشتن و ورداشتن برای عباس. بالش زیر سرش میگذاشت و چپ و راست دور و ورش میگشت. یه دقیقه هم ازش غافل نمیشد. عینهو اینکه انگار تازه عباس را ننه ی نحسش پس انداخته باشه رو خشت، عین یه بچه ی شیر خوره که بخوای کهنه اش رو عوض کنی، از همون روز اول وایساد به کـون شوریش. هر کاری خواستم بکنم نگذاشت. میگفت دلم ور نمیداره تو بخوای کاری بکنی تو این خونه! ملتفتی کل مریم؟ تو خونه ی خودم حق نداشتم به هیچی دست بزنم! نه میگذاشت بشور و بساب کنم، نه نگهداری عباس رو، نه حتی میگذاشت پام رو بزارم تو مطبخ. میگفت مرضت واگیر داره. خودم به کار عباس رسیدگی میکنم. اصلا هرکی باشه روش نمیشه روز اولی که شده زن یه غریبه، اینطوری تمبون از پای لندهورش در بیاره و جاش رو تمیز کنه. این زنک میکرد. بعد هم گفت همه چیزت بایست جدا باشه که یهو خودش وا نگیره. آبله روی بی حیا! اون که میگفت به خاطر بچه های من میخواد بشه زن عباس، به ساعت نخورده تا چشم بقیه رو دور دید گفت خودت و بچه هات هر کاری میخواین بکنین. ولی طرف عباس نیاین. بچه هات هم مث خودت خوره ای هستن حتمی. عباس هم که نمیتونست درست حرف بزنه. هی دل و روده اش میخواست بیاد بیرون تا دهن وا میکرد. هی دندون سر جیگر گذاشتم. گفتم روز اوله خسته میشه. بعدش هم اگه باهاش درگیر بشم یهو لو بره که صورتم هنوز خوره داره و شفا نگرفته. خود خوری کردم و هیچی نگفتم. شبش دیدم رفت تو اتاق عباس لحاف و تشک پهن کرد. رفتم یواشکی گوش وایسادم. عباس انگاری بهتر شده بود و میتونست دو کلوم حرف بزنه. زنک شروع کرد چغلی منو بهش کردن. عباس بی چشم و رو هم نه گذاشت، نه ورداشت گفت: زنیکه رو گذاشته بودم جزامخونه. غلط کرده برگشته. همین فردا بایست گورشو از این خونه گم کنه! اصلا پا قدمش نحسه. همینکه اومد من به این روز افتادم. وگرنه روز قبلش که اومدم پیشکشی آوردم برای آقات که دیدی سالم بودم.
زنک هم هی قربون صدقه اش رفت.
دیدم کار از بیخ و بن مشکل داره. رفتم تو مطبخ دو نخود داراشکنه ریختم تو کله پاچه ای که بار گذاشته بود برای صبحشون. گفتم حالا که اینطوره بزار جفتشون زمین گیر بشن.
صبح خواب بودم که ناشتایی رو خورده بودن. بیدار که شدم اون زنیکه هم افتاده بود تو بستر….

🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…