قسمت ۱۱۸۴

🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۱۱۸۴ (قسمت هزار و صد و هشتاد و چهار)
join 👉 @niniperarin 📚
زل زده بود بهم. گفت: یعنی تو با اجنه و ارواح ارتباط داری؟
گفتم: هر وقت لازم باشه!
گفت: پس بیخود کدخدا نشدی؟
گفتم: منظورت چیه مرضیه؟ رک بگو ببینم چی تو فکرته.
گفت: یعنی با اونا همدست شدی که تونستی بشی کدخداباجی، اگه نه به قول همه ی اهالی محاله خان بزاره زن جماعت بشه کدخدا. کاسه ای زیر نمیکاسه بوده! تو هم همدست شدی با روح حیدر…
سگرمه هام رو کشیدم تو هم و گفتم: پاشو، پاشو برو یه چپه آب بزن به روت و بیا یه قندآب بخور که حالت خوش نیس. نشستی فکر و خیال باطل میکنی.
خیره شد به زمین. گفت: پس تا دنیا دنیاست محاله من بشم کدخدا، چه رسه به اینکه بخوام شاه بشم!
گفتم: این حرفا چیه میزنی مرضیه؟ هرکاری راهی داره. تو هم ایشالا عروس میشی، کدخدا میشی، شاه میشی….
هیچی نگفت و خیره موند به زمین. چندتا گوله اشک از چشماش چکید رو زمین.
پاشدم یه تیکه نبات ورداشتم آب جوش ریختم روش بدم دستش که دیدم یهو زد زیر خنده! بلند بلند میخندید. خنده ام گرفت. گفتم: خدا رو شکر بهتری انگار. حالیت شد که این چیزا غصه نداره. زندگی همینه دختر. مونده تا خیلی چیزا رو یاد بگیری. وایسی وردستم، خودم زود یادت میدم همه چی رو. دیگه هم فکر این چیزا رو نکن. به کسی هم حرفی نزن. برای خودت حرف در میارن!
همونطور که میخندید گفت: من شاهم!
گفتم: ایشالا شاه هم میشی. نردبون پله پله…
باز گفت: من شاهم. همه بایست به حرف من باشن…
بردم لیوان رو دادم دستش. گفت: تو و خان هم ممبعد بایست به حرفم گوش بدین. وگرنه…
با تندی گفتم: بسه دیگه، رو بهت دادم پر رو نشو…
گفت: وگرنه میدم فلکتون کنن. بقیه هم همینطور…
بعد هم شروع کرد مث دیوانه ها دوباره قهقهه زدن. لیوان رو پرت کرد. خورد به دیفال و خورد شد. گفت: من شاهم از این آشغالا نمیخورم. گفتی اجنه مسمومش کنن که خودت شاه بشی؟
داد زدم بس کن مرضیه. حبست که کردم تو خلا اونوقت شاهی و زبون درازی از سرت میوفته…
پاشد و دوید از اتاق بیرون. همینطور که میخندید داد میزد: دیگه کدخداباجی هیچکاره اس. من شاهم…
داد زدم: صدات رو بیار پایین دختره ی کم عقل. مردم میشنفن خیالای بد میکنن…
دویدم دنبالش که بگیرم و حبسش کنم تو اتاق که نره از خونه بیرون. فرز بود. نرسیدم بهش. همینطور که این اراجیف رو داد میزد از خونه در رفت. صداش از توی جعده میومد: من شاهم… کدخداباجی هیچکاره اس. اجنه اونو کدخدا کردن، ولی من خودم شاه شدم….

🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…