قسمت ۱۱۵۸

🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۱۱۵۸ (قسمت هزار و صد و پنجاه و هشت)
join 👉 @niniperarin 📚
داد زدم: چفت دهنتونو بندازین. انگار خرفتین شماها. هرچی میگم الف شما میگین شتر؟! گفتم هیچ مردی حق نداره پاشو بزاره اینجا. کسی هم منبعد بشنفم یاوه گفته میدمش دم چوب فلک. چوب شووراتونو خوردین صداتون در نیومده، حالا اینجا زبون درازی میکنین؟یه بارم چوب خان رو میدم بخورین ببینم صدای کدومتون در میاد!
یکی گفت: استغفرالله خاتون. خون خودتو کثیف نکن. مث تو که دنیا دیده نیستیم. تقصیر نداریم. تا حالا نه جایی رفتیم قبل از این، نه اگه رفتیم بی شوورمون رفتیم. تا سر همین جعده هم بخوایم بریم وقتی دوره گرد میاد که یه نمکی، تاره ای، چیزی بخریم یه مرد میاد همرامون. هرچی هم شنفتیم اینور اونور از دهن بقیه شنفتیم. حالیمون نیس چی میخوای و قصد و مرضت چیه! بگو روشن شیم.
گفتم: قصد و مرض اونایی که دارن که بیخود مجلسو شلوغ میکنن. قصد و غرض من اما هرچی هست به نفع شماست. خوب چشما و گوشاتونو وا کنین تا ملتفت حرفم بشین. از اینجا هم رفتین بیرون زرتی نرین هرچی شنفتین رو بزارین کف دست شووراتون. ملتفت شدین؟
ترس داشتن از حرف زدن. چندتایی سر تکون دادن و بقیه هم نگاشون رو دزدین و خیره شدن به زمین یا زل زدن به ستون ایوون. یکی که بچه تو بغلش بود پا شد و دوید طرف دیفال. تمبون بچه رو کشید پایین و سرپاش کرد طرف دیفال! خواستم حرفم رو ادامه بدم که صدای شر شر شاش بچه حواس همه رو پرت کرد به خودش. یکی گفت: اینجا خونه ی حیدره، بپا فردا شوورت رو نکشه به بهونه ی اینکه بچه ات دیفالش رو نجس کرده.
یکی گفت: یه کلوخ وردار بمال در کـونش که یه باره طهارت بشه. نجس نشه تمبونش.
یکی دیگه گفت: چی چی میگی زن؟ شاش بچه ی اینقدری که نجس نیس! طهارت نمیخواد.
اون یکی گفت: فوضولیش به تو نیومده. مگه شوما این چیزا حالیتونه؟
این یکی برگشت بهش که: اون ننته که این چیزا حالیش نبوده که بخواد یادت بده. مگه ندیدم توله هات وسط خونه خرابه تون تمبونشون رو جلو هم میکشن پایین و وامیستن رو به دیفال؟
اون یکی گفت: خوبه همه ی ده میدونن تو و شوورت چه کاره این! کدومتون تا حالا اینو دیدین قبل از اذون بره حوم؟ از شووراتون بپرسین تاحالا شوورشو دیدن صبح سیاه سحر رفته باشه یه غسل کرده باشه؟ پس زر نزن دهن گشادتو ببند تا همه نجسیاتو رو نکردم!
یکی بلند شد گفت: چتونه دوباره شماها مث سگ و شغال افتادین به جون هم؟ همه ده میدونن شماها با هم دعوا دارین. برین بتمرگین در خونه هاتون مث همیشه پاچه همو بگیرین. چیز قحط بود اینبار سر شاشیدن بچه یکی دیگه پیچیدن به پر و پای هم؟ نمیزارین ببینیم کدخدا داره چه زری…. چه فرمایشی میکنه! خفه شین خب…
با حرف زنک تازه ملتفت من شدن که بالای ایوون نشسته بودم و براق شده بودم بهشون. صداشون رو آوردن پایین و نشستن.
یکی که لچک آبی سرش بود گفت: خاتون شما بفرمایین. اینا کار هر روزشونه. یا شووراشون با هم دست به یقه میشن، یا خودشون با هم گیس کشی میکنن. سر اینکه شوور این که یه روزی خواستگار اون بوده رو این چیز خورش کرده، مجبوری رفته اونو گرفته!
با این حرفش اون دوتا که دعواشون بود پا شدن و کپ کردن رو سر لچک آبی و شروع کردن به زدن. بقیه هم پا شدن با جیغ و فریادِ “نزن گیس بریده، نکن، خاک توسرتون…..” اون دوتا رو از هم جدا کنن.
دیگه صدای من توی جیغ و فریاد اونها به جایی نمیرسید. بلبشو شد و همه شون افتاده بودن به جون هم…
که یهو دیدم…

🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…