قسمت ۱۰۶۹

🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۱۰۶۹ (قسمت هزار و شصت و نه)
join 👉 @niniperarin 📚
مشتی خانوم نفسش از گریه داشت بند میومد و موچولی دوباره خودشو خیس کرده بود.
با اینکه سرم کلاه گذاشته بود و بهم نارو زده بود ولی نمیتونستم نگاش کنم. راضی نبودم به مردنش، اونم اینطور. بعدش هم دیگه از مرده که نمیشد طلب گرفت!
نایب داد زد: ورش دارین جنازه ی این منحوس رو بندازین پشت خر تا تو راه دارالحکومه همه ببینن و درس عبرتی بشه واسه این جماعت حق نشناس!
گزمه ها رفتن طرف جنازه ی گرگ آقا، مشتی خانوم پا شد و با زجه دوید و خودش رو انداخت رو جنازه ی گرگ آقا و همینطور که گریه میکرد رو کرد به نایب و گفت: قلی خان نامرد، عباسم میگفت که نامردی! شیر ناپاک خورده، قاتل آدم کش. بهش که رحم نکردی، حالا جنازه اش رو هم میخوای ببری؟ بایست منو هم بکشی تا بزارم از اینجا تکونش بدی….
نایب داد زد: قلی خان دیگه چه خریه زنیکه؟ اگه این بچه ی توئه خودتم شریک جرمی. سوء قصد به جون اعلی حضرت کرده و زده به چاک، هرکی خربزه میخوره پای لرزش هم میشینه! تیر در کرده، تیر خورده! دارالحکومه صبر نمیکنه تا روز جزا، کسی خبط و خطا کنه آنی جزاش رو میده. تو هم خیال نکن زنی هیچی بهت نمیگم. بایست بیای استنطاق بشی. همدستش باشی جای تو هم پیش همین ملعونه!
اشاره کرد به گزمه ها که مشتی خانوم رو از روی جنازه پس کنن.
مشتی خانوم با زجه گفت: گرگ آقا رفته بود پی کار این زن، چه کارش به شاه بود؟ بعدش هم تو وکیل وصی ایل خودت باش، چه کارت به شاه و مملکته که جوون مردم رو پر پر کردی؟
نایب داد زد: این زنیکه رو هم بگیرین ببرین. دهنش زیادی گشاده. پیداست همدست بوده با این ملعون!
موچولی دوید و پته ی دومن ننه اش را گرفت. جیغ و فریاد و گریه ی دوتاشون پیچیده بود تو هم. رفتم سراغ نایب. گفتم: نایب خان، هیچکاره اس این زن. میشناسمش. به بچه اش رحم کن. عزیزش جلوی چشمش پر پر زده، نمیدونه چی میگه، بی خیالش شو…
یه نگاهی بهم کرد و گفت…

🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…