قسمت ۱۰۶۷

🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۱۰۶۷ (قسمت هزار و شصت و هفت)
join 👉 @niniperarin 📚
گرگ آقا گفت: بحث واهمه داشتن نیست خاله، که اگه ترس تو دلم بود نمیرفتم اون همه راهو و جونمو نمینداختم تو خطر! نمیشناسیش این نامرد رو. خنجر از پشت میزنه. گاسم الان همین دور و بر، بیرون خونه کمین کرده باشه و از سر دیفال یا از پشت چینه کشیک بده، تو تیر رسش که اومدم بی هوا و رو نامردی، اینبار قلبمو نشونه بره و تیرش هم خطا نره!
مشتی خانوم یهو رنگش پرید و اینور و اونور رو سرک کشید و گفت: غلط کرده بی پدر. خدا نکنه اتفاقی برات بیوفته!
بعد هم بلند یه طوری که اگه قلی خان اون دور و بره بشنفه داد زد: اینجا حریم امومزاده است، خون و خون ریزی حرومه! الهی به حق حسین همین امومزاده به کمرت بزنه که به جوونای مردم رحم نکردی!
بعد هم داد زد: آی موچولی کدوم گوری رفتی؟
موچولی با ترس از پشت پرده ی اتاق اونوری سرش رو آورد بیرون و گفت: اینجام ننه….
مشتی خانوم داد زد سرش: باز چه غلطی داری میکنی تنهایی تو اون اتاق؟ نمیبینی این ضعیفه آسایش برامون نگذاشته؟ بدو تو کوچه رو یه نیگا بنداز ببین این قلی خان پدر سگ این دور و بره یا نه!
موچولی پاش رو از اتاق گذاشت بیرون. از ترس شاشیده بود تو تمبونش و گشاد گشاد راه میرفت. دم به گریه شد و گفت: آخه من که نمیشناسمش…
گرگ آقا یه طوری که دل مشتی خانوم بیشتر براش بسوزه گفت: نمیخواد خاله. خودم میرم بیرون. اگه بود که باهاش گلاویز میشم. هرچند که اون تفنگ دستشه و من عصا…
مشتی خانوم بیشتر به هول و ولا افتاد و گفت: مگه میزارم بری؟ هوی موچولی، تو بچه ای کسی کاری به کارت نداره، برو بیرون یه سر و گوشی آب بده ببین غریبه این دور و بره یا نه…
گفتم: هووه، چه خبرتونه؟ قلی خان هرکی و هرچی باشه نامردتر از این گرگ آقاتون نیس مشتی خانوم! نه تیری به هوای این مردک در کرده، نه کسی رو دستی دستی فرستاده سینه ی قبرستون. این پهلوون پنبه تون میخواد در بره که پولی که بالا کشیده رو نده و دروغی که گفته رو لاپوشونی کنه! نه رفیقاش مردن نه تیری که خورده بابت کاری بوده که من بهش سپردم…
هنوز حرفم تموم نشده بود که موچولی که نفهمیدم کی غیبش زده بود و رفته بود، مث برق از تو دالونی پرید بیرون و داد زد: ننه… ننه… چندتا غریبه سوار اسب با تفنگ اومدن تو کوچه! دارن تک به تک خونه ها رو از سر کوچه میگردن و میان جلو!!
مشتی خانوم زد تو سرش و پهن شد وسط حیاط. گفت: یا ابوالفضل….
گرگ آقا گفت: ضعیفه ی بی چشم و رو… کار خودتو کردی بالاخره…

🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…