🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۱۰۵۰(قسمت هزار و پنجاه)
join 👉 @niniperarin 📚
دستش رو از گِل گردنش واز کرد و چوب رو هم انداخت اونطرف و گفت: بر میام!!
گفتم: سه چهارتا مرد بایست ورداری، تفنگدار. داری تو دست و بالت؟
یکم آسمون رو نگاه کرد و گفت: دارم.
گفتم: دو سه روز بایست سواری کنین، میتونی؟
باز به آسمون نگاه کرد و با تأخیر گفت: میتونم!
گفتم: یه نشونی میدم بایست بری اونجا و پیغومی که بهت میدم رو برسونی. میتونی؟
خیره نگام کرد و گفت: وقتی از پس اون دوتا برمیام از پس پیغوم رسونی بر نیام؟
گفتم: آخه اونها مقدمه است و این اصل. رسوندن پیغوم بد خودش دل میخواد. داری؟
پاشد از جاش و گفت: لااله الی الله! اصول الدین میپرسی زن حاجی؟ جلد کارت رو بگو، منم جلد بهت قیمت میدم…
مشدی خانوم گفت: پیغوم بدت چیه؟ بدی، شر هم پی اش میاد!
گرگ آقا گفت: من از شر و شور واهمه ای ندارم. سرم درد میکنه واسه همین کارا خاله. تو نگرون بدیش نباش.
گفتم: میتازونی تا پشت کوه. دره رو که رد کردی میرسی به یه دشت. ولی تنها نرو که تنها گیر میوفتی. واسه همین گفتم چندتایی برین و مسلح! چندتا سیاه چادر میبینی، از ایلیاتی هاست. ببیننتون میان سراغتون. سراغ قلی خان رو بگیرین. بگین پیغوم خاص دارین براش. تو سیاه چادرش که رفتین به قلی خان میگی خیلی وقته پی دختر ایلتون میگردی، همون که دادینش به برزو خان.
گرگ آقا گفت: دختر ایل؟ اسمش چیه؟
گفتم: گلین باجی. بگو برزو خان زیر قولش زد. پیداش کرد و تحویلش نداد. خیانت کرد در امانت. بی اطلاع شما سپردش به خاک…
مشتی خانوم پا شد از جاش. گفت: یا قمر بنی هاشم! نگفتم شر توشه؟ نزاع داره این حرف. به بندتون میکشن میارنتون اینجا تا ته و توی قضیه رو در بیارن. بفهمن دروغه سرتون به باد رفته.
گفتم دروغ نیس. عین حقیقته! خیال کردی این همه اومدم پیش خودت و آبجیت، دعا گرفتم و جادو، واسه چی بود؟ دعات کارش رو کرد مشتی خانوم. هووم مرد، ولی شوورم، برزو خان هم زد زیر عهدش با قوم زنش.
رنگ مشتی خانوم پرید. گفت: دعای من شفا میده، حتم دارم از جادو جنبلهای آبجیم بوده که اون مرده!
گفتم: از هرچی بوده. حالا که دیگه اون نیست. تا اینجای پیغومتون هم همه اش راسته و درست. ولی از اینجا به بعدش بایست یکم زیر و رو بکشین!
گرگ آقا گفت: چه زیر و رویی؟ ما غیر راست تو عمرمون قدمی ور نداشتیم. حتی تو بازی هم حاضریم ببازیم و زیر و رو نکشیم. بعضیا قاپشون رو پر میکنن. ما اهلش نیستیم. راست و حسینی میریزیم، بردیم که نوش جونمون، نبردیم هم که فدای سرمون. همین دست و پایی که میبینی لنگ شده چند روزه، واسه همین بوده که زیر بار نامردی و زیر و رو کشی نرفتیم!!
گفتم: بابت اونش هم از خجالتت در میام!
یه سری تکون داد و گفت: حالا بگو ببینم چیه شاید اونقدرا هم زیر و رو کشی نباشه!!
گفتم: به قلی خان میگی….
🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…