🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۱۰۲۲(قسمت هزار و بیست و دو)
join 👉 @niniperarin 📚
پا شد. پا شدم. گفتم: ولش کن مشدی خانوم، هرچی با اینا دهن به دهن بشی بدتره. دیده بچه تنهاست و کسی دور و برش نیس از دهنش در رفته یه غلطی کرده. بیخود خون خودتو کثیف نکن. بشین ببینم دعایی که میگفتی چی بود.
گفت: نه، غلط کرده مرتیکه ی پیزی در رفته. از خر افتاده خرما پیدا کرده. حالا بهش نشون میدم یه من ماست چقدر کره داره. حالا جلوش در نیام فردا هر کلفت و گنده تری که خواست بار این بچه ی یتیم میکنه…
دیدم رأیش نیست که دعا رو بده. اصرار نکردم.
موچولی گفت: ننه….ننه… پیزیش در رفته یعنی چی؟
مشدی خانوم یا بامچه زد تو کمر موچولی گفت: خیر ندیده برا چی وایسادی زل زدی تو دهن بزرگترت؟ برو گمشو تو پستو تا نیومدم سیاه و کبودت کنم. تا برنگشتمم بیرون نمیای. هر چی میکشم از این تخس بازیهای توه …
چادرش رو که گوله انداخته بود گوشه ی اتاق ورداشت سر کرد، لبه هاش رو گرفت به دندون و راه افتاد.
گفتم: مشدی خانوم، یه ذره زرت و زبیل تو این بقچه دارم، شاید به کارت بیاد. بگیر جای پول دعا!
داشت ارسیهاش رو پا میکرد. یه مکثی کرد و نگاهی به بقچه انداخت. چشمم رو نگرفت. گفت: حالا که دیگه چادر سر کردم. اگه خواستی بیا بریم حق این یارو رو بزارم کف دستش تا برگشتیم یه فکری میکنیم.
همراش میرفتم بهتر از موندم بود تو خونه اش تک و تنها. رفتم.
در خونه ی حاج عباس ماستبند که رسیدیم، شروع کرد بی وقفه کوبیدن توی در. صدایی از توی خونه بلند شد: کیه؟ چته؟ چه خبره؟ در رو کندی….
زن بود. در رو باز کرد. چشمش که به من و مشدی خانوم افتاد گفت: چه خبره؟ جایی آتیش گرفته؟
مشدی خانوم گفت: آره! آتیش گرفته…!
زن گفت: خدا مرگم بده….
دوید از خونه بیرون و شروع کرد دور و بر رو نگاه کردن. گفت: کو؟ کجاس؟
مشدی خانوم با دست مشت کرده زد رو سینه اش و گفت: اینجا! اینجا آتیش گرفته!
زن گفت: دلم ریخت خانوم! خیال کردم خونه ی در و همسایه داره میسوزه. حتمی یه چیزی خوردی بهت نساخته که اینجات میسوزه.
مشدی خانوم گفت: آره! از یه قرمساق فحش خوردم، گیر کرده اینجام اومدم حقش رو بزارم کف دستش!
زن گفت: الهی خدا به زمین گرمش بزنه هر کی بوده. حالا چه دخلی به من داره این حرفا؟ یه کاره اومدین در خونه ی منو زدین که بگین فحش خوردین؟
مشدی خانوم گفت: تو زن حاج عباس ماستبندی؟
زن با سر اشاره کرد آره.
مشدی خانوم گفت: فحش رو همون شوور قرماسقت بهم داده!
زن حاج عباس یهو رنگ به رنگ شد و گفت: حاج عباس به تو فحش داده؟ محاله. اون بدبخت اصلا سرش رو بلند نمیکنه ببینه کی جلوش ایستاده، چه رسه به اینکه بخواد فحش بده. اونم به زن! بهتون نزن خواهر. آخر عاقبت نداره. روز قیامت…
صدای یه مرد از تو خونه بلند شد: کیه زن؟ چه خبره دم در؟
مشدی خانوم گفت…..
🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…