قسمت ۱۰۰۵

🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۱۰۰۵ (قسمت هزار و پنج)
join 👉 @niniperarin 📚
گفت: میشناسمت بعد از این همه سال. زنمی! حرف بیخود که نمیزنم…
حتم داشتم یه جایی گندی بالا آورده و حالا میخواد حلیمه رو بندازه پیش! به غیر از اینکه دیگه هیچوقت کاری با من نداشت. از اول هم همین بود.
گفتم: اونوقت حرفت چیه؟ بگو ببینم اصلا ازم ساخته است یا نه!
گفت: با این چیزایی که از طبیب شنفتم نمیدونم چقدر دیگه عمرم به این دنیا باشه.
نشستم کنار تخت. گفتم: عاقبت همه مون همینه. دیر یا زود. میبینی برزو خان انگار همین دیروز بود که تو قلعه نشستم جفتت و برامون کِل کشیدن. چه زود پیر شدیم برزو خان. چه زود بایست بری! این دو روز عمر ارزشش رو داشت که این همه جفا کنی در حق من و اهل و عیالت؟ -گریه ام گرفت- برزو خان تو هم بری که دیگه هیچکی نیست به خسرو حالی کنه که من ننه اشم! دیگه تا دنیا دنیاست خیال میکنه از شکم اون فخری افتاده رو خشت و منم دایه اش بودم و کلفت تو. لااقل بزار صداش کنم قبل از اینکه دستت از این دنیا کوتاه بشه و راست و حسینی همه چی رو بهش بگو…
چندتا سرفه کرد و گفت: دوباره شروع کردی حلیمه؟ هیچی نشده دستی دستی داری میفرستیم تو تابوت؟ بعدش هم قرار بود من وصیت کنم بهت، تو شروع کردی؟ خوبه حالا تو حال احتضار نیستم، اگر نه چونه ام افتاده بود و تو هنوز داشتی پر چونگی میکردی! هرچی به وقتش. حالا میزاری تا از دست تو قلبم وانستاده حرفم رو بزنم؟
دیدم تو بستر مرگ هم داره باز زور میگه و میخواد از قضیه خسرو طفره بره. ولی چاره ای نبود. بایست میگذاشتم حرفش رو بزنه تا راضیش کنم خسرو، همایون خان خودم رو بزاره برگرده تا بتونم راضیش کنم هرچی هست و نیست رو بهش بگه.
گفتم: بگو.
گفت: حتمی تا حالا شنفتی. این ضعیفه که تازه گرفتم، شهربانو، زن بدی نیست…
گفتم: کیه که نشنفته باشه از هنرای خان؟! آوازه ات تا هفت تا شهر اینور و اونور پیچیده تو زن گرفتن! حالا چیه؟ لابد میخوای اونم نفهمه که چه خبر بوده و منم هووشم؟ هان؟
گفت: لااله الی الله، میزاری وصیتم رو تموم کنم یا نه؟ راستش فهمیدم که شهربانو آبسته! چند ماهیش هست. حتمی تا دو سه ماه دیگه میزاد! میخوام اگه خدای نکرده اتفاقی واسه من افتاد حواست بهش باشه! نزاری خسرو و بقیه حق بچه یتیم رو بخورن و از گردونه به درش کنن! خیال نمیکردم تو این سن و سال اینقدر این بچه ی نیومده برام شیرین باشه!
گفتم: به به! چشمم روشن. پس بگو زنگوله پا تابوت داری پس میندازی و همه هم بی خبرن…
گفت…

🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…