قسمت ۹۹۸

🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۹۹۸ (قسمت نهصد و نود و هشت)
join 👉 @niniperarin 📚
همونوقت توران و سحرگل هم رسیدن توی اتاق. خسرو خونین و مالین ولو شده بود کف اتاق و داشت ناله میکرد.
سحرگل شیون کنون رفت بالاسر خسرو و توران هم دوید کمک من تا تفنگ رو از دست برزو بکشیم بیرون.
برزو که خسرو رو تو این حال کف اتاق دید انگار تازه از خواب غفلت پریده باشه و عقلش اومده باشه سر جاش، مقاومت نکرد. تفنگ رو رها کرد و خیره موند به خسرو که داشت ناله میکرد و پیرهن سفیدش گله به گله از خون رنگ گرفته بود. یه دستش به کمرش بود و عین مار کف اتاق پیچ و تاب میخورد.
چندتایی از نوکرها و کلفتها از صدای تیر و داد و بیداد ما جمع شده بودن دم اتاق که توران ردشون کرد برن به کارشون برسن. رفتم بالاسر خسرو، تو اون حال که دیدمش بی اختیار گریه ام گرفت. گفت: کمرم دایه، کمرم شکست…
رد چلچراغ افتاده بود رو کمرش، پیرهنش جر خورده بود و کمرش خراش افتاده بود و ضربه ی کاری خورده بود به کپلش و یه تیکه، اندازه ی یه کف دست ور اومده بود و خون زده بود بیرون.
داد زدم و به توران گفتم: یکی از اون الدنگا رو بفرست سراغ طبیب. بگن زخم ناجور ورداشته خسرو خان زود خودشو برسونه…
پا شدم رو تو روی برزو وایسادم و با غیظ گفتم: بچه ات رو زدی ناقص کردی خیالت راحت شد؟ لابد میخوای تک تک ماها رو همینطور بکشی و اون دختره رو هم همینجور بزنی ناقصش کنی! هان؟ آهای جماعت، کلاه از سر وردارین که برزو خان دیگه برزو خان نیست! شده خان والا! پسر کُشی میکنه! تفنگ رو دایه ی بچه اش میکشه، دختر بچه میاره که به زنی بگیره، همین امروز و فرداست که نوکراش رو هم اخته کنه که پسری رو در حق خان والا تموم کنه…
نفهمیدم چطور این حرفا رو تو جمع به برزو خان زدم. اونم با داد و بیداد. یه آن به خودم اومدم دیدم همه خیره موندن بهم. حتی خسرو هم ناله اش بریده بود و همونطور درازکش خیره شده بود به من.
یهو دیدم صورتم داغ شد! برزو چنان کشیده ای زده بود تو صورتم که چند لحظه ای منگ موندم. توران دوید جلو و منو از جلوی دست برزو کشید اونور.
گفت: شماها چتون شده؟ چرا افتادین به جون هم؟
برزو داد زد: زبون دراز اینو از حلقومش میکشم بیرون. من مث خان والا نیستم. میفهمین؟ اگه مث اون بودم الان همه تون رو به فلک بسته بودم و جاتون کرده بودم تو سیاهچال…
توران داد زد و تفنگ رو آورد بالا و نشونه رفت طرف من!!

🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…