قسمت ۹۷۹

🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۹۷۹ (قسمت نهصد و هفتاد و نه)
join 👉 @niniperarin 📚
گفتم: آخه شما که خبر نداری! همین هووی بی همه چیزش که میگی خیال میکنه اونی که تارش کرد از پیش خودش گلین بوده. بیاد و ببینتش میفهمه بهش دروغ گفتم…
گفت: حالت خوشه؟ کیو تار کرده؟
یه حال غریبی پیدا کرده بودم. گفتم: مگه ما رفتیم اصفهان پی گلین، گلین اونجا بود؟ خب یکی رو همینطوری بهش نشون دادم گفتم این گلینه، اونم زد خواجه باخواجه یارو رو با هم یکی کرد و بعدش هم فرستادش اونجا که عرب نی انداخت! حالا خیال میکنه دیگه خطر هوو از سرش رفع شده. گلین بیاد و توران ببینه فرستاده بودیمش دنبال نخود سیاه که همه چی رو میشه و کارمون زار! تازه بایست این مدت تو سفر بودی و میدیدیش. اون چیزایی که اینجا ازش دیدی هیچه. نصفش تو زمینه این. نمیشه به این راحتی باهاش در افتاد!
راستش خواهر یکم پیاز داغش رو هم زیاد کردم که سحرگل هم چشم ترس بشه و نخواد دقیقه به دقیقه با توران شاخ به شاخ بشه. ولی تازه اینها رو که گفتم سحرگل جری تر شد و افتاد رو دور که: غلط کرده. همین نصفه اش رو میبرم تا ببینم میخواد با اون نصفه اش چکار کنه! اگه اون نصفش زیر زمینه، من همه ام لای زمینه!
گفتم: دور از جون سحرگل خانوم! خدا نکنه تموم و کمال برین لا خاک!
چشم غره رفت. ابرو بالا انداختم و حرفو عوض کردم. گفتم: حالا جدای این حرفا، اگه برزو خان با گلین اومد چه خاکی به سرمون کنیم؟ دیگه این توران اونوقت کوتاه بیا نیست. زیر پای منو میروفه و کاری میکنه از عمارت بیرونم کنه برزو خان. البته برای من که مهم نیس. به جهنم. من نگرون شمام! دست تنها، بدون من اونوقت میخواین چکار کنین؟ اصلا حضورش اینجا خطر داره خانوم. با اون بر و رو و صدایی که داره، شک ندارم خسرو هم ممکنه دلش بلرزه! به رو هم نیاره تو خلقیات و رفتارش مشخص میشه. ملتفت حرفم که هستین؟
گفت: نه! اون بیاد هم زن آقاشه. دیگه اینقدرا هم بی غیرت نیست خسرو!
گفتم: همین دیگه. ببینه یکی مث اون شده زن آقاش، خب اونم میخواد کم نیاره. میره یکی بهترشو میجوره! بر فرض این کارم نکنه، شما از چشمش میوفتین! نمیخوام دروغ بهتون بگمف ولی گلین خیلی خوشگل تر از شماست خانوم!
رنگ و روش سرخ شد، کارد میزدی خونش نمیجست. گفت: کار دیگه ای نداری؟ برو میخوام تنها باشم.
پا شدم و ریز نگاش کردم و رفتم طرف در. تو درگاهی بودم که گفت: اگه راستی راستی برگشت چکار کنم؟
سر تکون دادم. گفتم: همون کاری که من، اگه توران فهمید سرش کلاه گذاشتم.
گفت: اون که درد بی درمون نیس. میشه گفت اون یکی دیگه بوده و اینم یکی دیگه!
برگشتم تو اتاق. گفتم: به همین راحتی؟ اونم خره!
گفت: از کجا میفهمه؟ نمیتونه بره به خان بگه تا اصفهان رفته بوده که هووش رو سر به نیست کنه! تو هم میگی اون زنش بوده، اینم زنشه!
دیدم پر بیراه نمیگه. اصلا توران چشمش به زن جدید بیوفته دیگه اون حرفا یادش میره!
سحرگل گفت: ولی بهترین چاره اینه که نگذاریم اون زنه پاش برسه به عمارت. اینطوری خیال همه مون راحت تره. از اونور هم نمیخواد با دو سه تا در بیوفتیم. دیگه همه زورمون رو میزاریم پشت توران. منم خاطرم از بابت خسرو جمع میشه! تو هم نمیخواد بیخود قهر کنی بری! بیا بشین عقلامون رو رو هم بریزیم ببینیم بایست چکار کنیم.
هنوز ننشسته بودم که یهو در اتاق رو زدن. کلفت توران بود. از پشت در گفت: حلیمه خاتون اینجاست؟
گفتم: چکار داری؟
گفت: توران خانوم گفته آب دستته بزاری زمین و بری پیشش! کار واجب داره!

🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…