🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۹۱۷ (قسمت نهصد و هفده)
join 👉 @niniperarin 📚
انگار اینبار حریفش توی جنگ بد جاییش رو زده بود…
مشدی خانوم تا حال و روز موچولی رو دید تو سر زنون دوید طرفش.
-الهی خدا بگم چکارت کنه ذلیل مرده. یه دقیقه نمیتونی تن و بدن آدمو نلرزونی؟ از چشمای شور ایناس. به چشم ور نمیدارن یه روز خوشیمونو ببینن…
داشت نفس بچه بند می اومد. دوتا دستشو چفت کرد به هم زیر شکم بچه و همونطور دولا آوردش بالا و یه چند بار تکون تکونش داد. تندی بردش نشوندش لب ایوون و دوید تو مطبخ. همونطور که میرفت داد میزد: خودم کردم که لعنت بر خودم باد. خواستم کارت راه بیوفته و یه دعای خیری پشت سرم باشه، بردمت پیش اون آبجی خرفت رمالم که حالا محض هر مزخرفی بیای سر خودم تیارت در بیاری و بساط تلکه گیری پهن کنی اینجا. دیدی دیفال کوتاهتر از من نیست که بخوای تیغش بزنی….
با یه کیسه کوچیک نمک از تو مطبخ برگشت و یه تیکه درآورد به زور گذاشت تو دهن موچولی. خودش هم نشست همونجا، تکیه داد به ستون. سر موچولی رو گرفت تو دومنش و شروع کرد گریه کردن. به زمین و زمان بد میگفت و از همه چیز و همه کس گله داشت!
-این بی دین و ایمونها که میگی، یکی بایست بیاد اول خودشونو جر و واجر کنه! ناموس و شرف ندارن. چشمشون به یه زن میوفته که آقا بالاسر نداره هزارتا فکر بیخود میکنن و بعد هم میان پا پیش میزارن که آدمو خام خودشون کنن! پول رو بایست از اینا گرفت و بعد هم قالشون گذاشت تا داغش سر دلشون بمونه و تا ابد کونشون بسوزه که چرا سرشون کلاه رفته. به خدا این پول از شیر مادر هم حلال تره. حالا هم که تو اون گرگ آقای بدبخت رو خونه نشین کردی، در کار و کاسبی ما رو هم تخته کردی! نون که همینجوری خود به خودی در نمیاد. شکم من و این بچه ی یتیم بی پدر هم بایست سیر بشه یا نه؟
یه نگاهی به موچولی کردم که حالا آروم گرفته بود و زل زده بود تو دهن ننه اش. گفتم: اینها که میگی مشدی خانوم جای خود. من که نه مرد بودم که نظر به تو داشته باشم، نه این ارسیها که قایم کردی زیر چادرت و بردی مال اونها بوده.
باز اخمهاش را گره کرد تو هم و اشکهاش را با پشت آستین پاک کرد. سر موچولی را از تو دومنش هل داد پایین و گفت: مگه من با تو درد و دل میکردم اونجا؟ یا اومدم آویزونت شدم که پولت رو بهم بدی؟ داشتم برای خودم با امومزاده حرف میزدم، خودت اومدی پول رو دادی بهم. این گیوه هات هم به گدا بدی قهر میکنه. خیال کردم کسی به کارش نمی اومده گذاشته که یکی برداره، منم ورداشتم که بعدی بدم به یه مستحق آشنا! حالا هم دیگه این حرفا رو نداره. کیسه ات رو میارم میندازم ورت، وردار و برو. دیگه هم اینجا نیا! من که ازت میگذرم ولی گرگ آقا چشمش بهت بیوفته، سالم نمیذاره برگردی!
موچولی پاشد نشست. رنگش برگشته بود و حالش جا اومده بود. گفت: ننه…ننه…
مشدی خانوم نگاش کرد. موچولی گفت: میخوای برم کیسه پولشو از تو کندی وسط آردا در بیارم؟
مشدی خانوم اخم کرد و گفت: نه ننه. اونجا نیس. خودم میارم.
پا شد و رفت طرف مطبخ. موچولی گفت: همه ی کیسه ها رو ننه ام تلنبار کرده تو کندی. روش هم آرد ریخته. هر کی ببینه خیال میکنه آرده. خر میشه. نمیدونه همه اش کیسه پوله! خیلیه! ننه ام گفته به کسی نگم. دلت بسوزه. بزرگ که شدم میخوام با پولای تو کندی یه درشکه بگیرم با شیش تا اسب!
مشدی خانوم از تو مطبخ اومد بیرون. با دستهای سفید شده با آرد که داشت میتکوند. یه کیسه که مال من نبود آورد و انداخت جلوم….
🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…