قسمت ۹۱۶

🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۹۱۶ (قسمت نهصد و شانزده)
join 👉 @niniperarin 📚
یه نگاه به پاهای برهنه ام کرد و یه نگاه به ارسیها. یهو فهمید که چه خبره. گفت: ای داد! پیش پات یکی اومده بود دعا بگیره. از بس هول بود جابجا پوشیده و رفته! حتمی برمیگرده! اصلا ببینم تو اومدی اینجا یه کاره و پابرهنه که بگی اینا ارسیهای توه؟ مگه تو جا گذاشتی که اومدی ادعا میکنی؟ بر فرض هم مال تو باشه، یا دفعه ی پیش جا گذاشتی یا مال اونیه که میگم. من که مسئول پوزار مردم نیستم! این هم که از کجا آوردن به من ربطی نداره….
میدونست داره چرند میگه ولی میخواست لاپوشونی کنه و از گردن خودش واز. پشت هم بی ربط میبافت به هم. یه ذره خیره نگاهش کردم و زل زدم تو چشماش. نگاهش رو ازم میدزدید و خودشو مشغول تشت آب و رختهای چرکش کرده بود.
موچولی چوبی که خرش شده بود را حالا توی دست گرفته بود و داشت با درخت خشکیده ی تو باغچه شمشیر بازی میکرد. اول چندتا ضربه کاری میزد و با چند تا ضربه ی چپ و راست میکشتش و دفعه ی بعد این موچولی بود که بازنده ی جنگ میشد. خودش را مینداخت وسط باغچه و جون میداد. چند لحظه بعد باز جون میگرفت، پا میشد و بازی از نو.
گفتم: این یه الف بچه هم لااقل تو بازیش صادقه. قبول داره اگه اشتباه کنه یه تنه ی درخت خشک هم میتونه از پا بندازتش! تو هم با من نه، ولی با خودت لااقل صادق باش مشدی خانوم!
کمرش رو راست کرد و رختهای تو دستش را پرت کرد تو تشت آب. صداش رو برد بالا که: ای بشکنه این دست که نمک نداره! من مادر مرده خوبی بهم نیومده. توی دعای ابوالفضل چشمم بهت افتاده دیدم گیر و گرفتاری، خواستم گره از کارت وا کنم، حالا اینه دستمزدم! الهی به حق پنج تن همون دست بریده ابوالفضل به کمرت بزنه که اینقدر بی چشم و رویی!
گفتم: خوبه خوبه! صدات رو واسه ی من ننداز رو سرت مشدی خانوم که کم از این عربده کشیها ندیدم. تو دستت اگه نمک داشت و نیتت اگه خیر بود که دعا تقلبی دست مردم نمیدادی! اونم به درک. پولشو گرفتی ریختی تو اون خندق بلات، جهنم. حالا دیگه آل و بساط این موچولی زبون بسته را کردی نون دونیت؟ فردای قیومت میخوای چکار کنی؟ میخوای بگی به فلان این موچولی؟ بگو. ولی بدون، همه ی اونایی که پولشونو گرفتی بابت بریدن این فتنه ای که گفتی سیاه شده، در به در دنبالتن. یا میگرن ازت یا جرت میدن. از من گفتن! حالا هم برو اون کیسه پولی که از من گرفتی تو اموزاده را وردار بیار که سهم کس دیگه ای و جای دیگه ایه! پول بابت هرچی بدم بابت کلاهی که بخواد بابت این قضیه سرم بره نمیدم!
مشدی خانوم شروع کرد به کولی قرشمال بازی که: هر کی گفته گه خورده! اگه پولی گرفتم که خرج دوا درمون این بی پدر یتیم کنم، کردم. سر یه جفت ارسی کهنه که این همه صغری کبری نمیچینن. وردار و برو. پول مول هم تو بساطم نیس. اگه شوورت دکت کرده و از خونه انداختت بیرون برو بشین ور دست این گداهای دم در امومزاده. بیخود نخواه به هر دلیلی مردمو تلکه کنی!
داشت پشت هم همین یاوه ها رو میبافت به هم که یهو صدای جیغ موچولی رفت به آسمون. افتاده بود وسط باغچه و دستش را کرده بود بین دولنگش و با تموم جونش داد میکشید. انگار اینبار حریفش توی جنگ بد جاییش رو زده بود….

🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…