🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۸۸۶ (قسمت هشتصد و هشتاد و شش)
join 👉 @niniperarin 📚
همون وقت یهو خسرو مث جنیا با عجله اومد تو و به طرفت العینی خودشو رسوند دم اتاق برزو. اصلا انگار از اینکه ما سه تا را باهم اونجا میدید تعجب نکرد. رو کرد به توران آغا و گفت: برزوخان؟ برزو خان کجاست؟ زود صداش کن بیاد…
سحرگل از اینکه شوورش قبل از اینکه بره طرف اون یا حتی حرفی باهاش بزنه یه راست رفته بود سراغ توران آغا و داشت سراغ آقاش را از اون میگرفت به تیریج قباش برخورد.
توران آغا همونطور با حرص گفت: سراغ خان والا را از من میگیری؟ از این دوتا هوچی پاچه ورمالیده بپرس که معلوم نیس چه خیالی به سر دارن که این وقت شب، جای استراحت خان را فرستادن معلوم نیس کجا!
خسرو روش را برگردوند طرف من و سحرگل. قبل از اینکه بخواد دهن وا کنه سحرگل که دید خوب وقتیه زهرش را بریزه، سگرمه هاش را کشید تو هم و باد و بغ کرد و گفت: این همه بی چشم و رویی نوبره والا! تا الان داشت خط و نشون میکشید و سر اینکه خیالش امشب خان ور دلش میخوابه و منبعد میشه ی ننه ی وارث، تهدید میکرد چون زن آقات شده میخواد جل و پلاس من و شما رو بریزه وسط جعده، حالا که چشمش به شما افتاده رنگ عوض کرده! چندین و چند سال بچه هات را بزرگ کردم و نور چشم برزو خان زیاد شد سر پسرات، اینم دست درد نکنی من بود که یکی مث این پیزوری بیاد سرم امر و نهی کنه و لیچار بارم کنه! ای بشکنه این دست که نمک نداره…
توران آغا صداش رو برد بالاتر و گفت: بگو! پس همه ی ترست همینه که یهو من آبستن بشم! سر کوری چشم تو هم که شده میشم تا ببینم کدوم گیس بریده ای میخواد این وسط سوسه بیاد…
گفتم: ایشالا به حق پنج تن که بشی. مگه ما بخیلیم؟ یه تیغ ماهی بتونه بزاد که خودش میشه معجزه! مگه اینکه خان بهتون التفات کنه یه پیرهن گوشت و بر اضافه کنین رو این استخونا ….
خسرو یه نگاه تو دهن توران میکرد، یه نگاه تو دهن زنش و من. سحرگل که از حرفم خوشش اومده بود خواست پی حرف را بگیره که یهو خسرو داد زد: بس کنین دیگه! وسط عمارت خان شده حموم زنونه.
توران آغا یهو گفت: اتفاقا واسه اینکه خوب بدونی، خان والا را فرستادن حموم زنونه! حالا من میگم ریگی به کفششونه شما بگو نه!
خسرو انگار تازه ملتفت چیزی شده باشه گفت: کدوم حموم؟ برای چی فرستادینش؟
تندی گفتم: یکی اومده بود دم در. گفت اون گلین را دیده طرفای حموم که سراغ اون جنازه را میگرفته! همون که از دست خان جون سالم به در نبرد. برزو خان که شنفت فرز شال و کلاه کرد و رفت! والا نمیدونم چطور دل داده به اون دختر که دیگه هیچکی رو به نظر ور نمیداره! انگار کن خود مجنون!!
توران آغا چشم غره بهم رفت و دندون سایید به هم دیگه!
خسرو تندی راه افتاد. وسط راه برگشت و گفت: میرم پی اش! اگه پیداش نکردم و تنها برگشت بهش بگین بمونه! بیرون نره تا خودم بیام! شمام این بساط خاله زنک بازیتون را جمع کنین شر به پا نکنین. دعا کنین چیزیش نشده باشه…
توران آغا خواست خودشو نگرون نشون بده. داد زد : چی شده خسرو خان؟
خسرو محل نگذاشت و دوید. بیرون که رفت سحرگل دست منو کشید و گفت: بیا بریم خاتون تا سگ پاچمونو نگرفته…
🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…