قسمت ۸۵۲

🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۸۵۲ (قسمت هشتصد و پنجاه و دو )
join 👉 @niniperarin 📚
گفتم: نه. انگاری راستی راستی مشاعرتو از دست دادی و یه تخته ات کمه. آخه زن حسابی میگم گور ندارم، حرف از کفن میزنی؟ تو این هاگیر واگیر برم زورش کنم طلاقم بده و اونوقت بشینم به امید این که یه خری، اونم جوون، بیاد خواستگاریم؟ میخوای همین هم که دارمو از دست بدم؟ دفعه ی دیگه اومدی تو این مجلس از آقا بخواه این عقل تکون خورده ات را جا بندازه. بلکه یه فرجی برات شد!
به تیریج قباش برخورد و طلبکار گفت: اگه نذر و نیت نکرده بودم امروز تو این مجلس کار یکی را راه بندازم همین الان در دهنتو گل میگرفتم. بی چشم و رو! بیخود نیس شوورت رفته هوو آورده سرت! زبون داری دو زرع و نیم اما عقلت پارسنگ ور میداره! لابد یه چیزی میدونم که دارم راه میزارم جلو پات. قبلش میریم یکی را سراغ دارم، پسره جوونه، زن پسنده. کار بلده! دفعه ی اولش هم نیس. خودم چندتا دیگه مث تو رو بردم سراغش. یکم پول میزاری کف دستش و باهاش وا میبندی. بعدش هم میری سراغ شوورت و پات را میکنی تو یه کفش که طلاقت بده!
گفتم: از کجا معلوم که طلاقم بده؟ یا اصلا پسره نزنه زیر حرفش؟
یه نگاهی به دور و برش انداخت و باز خودشو کشوند نزدیکتر. گفت: نمیزنه! کار و کاسبیش اینه! فقط بایستی یه پول چرب و چیل بزاری کف دستش! فقط حواست باشه که زیاده روی نکنی که شوورت سه طلاقه ات کنه! اونوقت خرجش خیلی میره بالا! چون یه بار هم بایست این پسره محلل بشه و باز طلاقت بده که شوورت بتونه باز محرمت کنه!
گفتم: وا! انگاری آخرالزمون شده! تا بود که مهریه ما زن بود. این میخواد زن بگیره یه چیزی هم اضافه تر روش؟
قیافه اش را یه حالی کرد و گفت: همچین حرف میزنی که انگار چهارده سالته و شوور اولت! تازه اگه قبول کنه همچین کاری کنه! بین خودمون باشه. چند وقت پیش یکی دیگه بود که همین مشکلو داشت! همچین با توپ پر رفت سراغ شوورش و دلشو خون کرد که یارو سه طلاقه اش کرد. بعدش که شووره رأیش برگشت و خواست باز زنش را بگیره مجبور شدن محلل بیارن. بالا رفتیم، پایین اومدیم پسره زیر بار نرفت محض محللی. اجبارا یه گدا که چند سال بود دم در همین امومزاده مینشست را پیدا کردن و راضیش کردن بیاد محلل بشه. کلی پول گرفت تا قبول کرد. بعدش هم به مذاقش خوش نشست و گفت ضعیفه را طلاق نمیده! هر کاری کردن راضی نشد. حالا هم بری نگاه کنی در امومزاده میبینیشون جفتی. خودش اینور در میشینه به گدایی، ضعیفه اونور در! شوور سابقش هم حکما پی برده قضیه از چه قرار بوده! هر روز اون زنش را ور میداره میبره زیارت تو امومزاده. اینا را گفتم که بدونی هر چیزی حساب کتاب داره. بی گدار نبایست به آب بزنی. بلدی میخواد که خودم بهت میگم. فقط این وسط میمونه یه حق و حساب من که یادت بدم چکار کنی و چطوری پیش بری. اونم چیز زیادی نمیشه!
زل زدم تو چشماش و گفتم….

🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…