🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۸۴۲ (قسمت هشتصد و چهل و دو )
join 👉 @niniperarin 📚
رفتم تو و در را پشت سرم پیش کردم. گفتم: خودتی برزو خان! باز زدی به حاشا؟ پیغوم داده بودی برم عمارت پشتی که از شرّم خلاص شی؟ یه کلوم بگو نمیخوامت که حساب کار خودم دستم باشه و تکلیفم معلوم. تو که هوس زن جوون تو حجله بردن زده به سرت، چرا منو فرستادی رخت عروسی تن کنم؟ شایدم میخوای حرمسرا به پا کنی! اونم به درک. ولی مرد باش و یه کلوم جواب منو بده، تا حالا رو حرفت حرفی زدم؟ جفایی بوده که در حقم نکنی و صدام در بیاد؟ روزی یه قول و قرار باهام میزاری و از هنوز حرفت از دهنت در نیومده میزنی زیرش. دیگه چرا نیرنگ زدی و اون الدنگ قوزی را فرستادی حبسم کنه تو خونه ی خودم؟
برزو همونطور که خیره مونده بود به پاهای خونی و دستهای کبودم گفت: طبیب لازم داری…
لجم گرفت از این حرفش. میخواست باز خودشو دلسوز نشون بده و صدام را خفه کنه! دستهام را آوردم بالا و گرفتم جلوش. گفتم: مسبب این زخمها و کبودیا خودتی. طبیب فوقش دست و پام را مرحم میزاره، زخم و کبودی دلمو که ریش کردی میخوای چکار کنی؟
سگرمه هاش را کشید تو هم و گفت: طبیب را نخواستم برای دست و پات! اینها که فردا نه، پسفردا خودش خوب میشه. میخوام طبیب خبر کنم بلکه بتونه عقلت را درمون کنه! شبانه روز داری هذیون میگی و لاطائلات میبافی به هم. گفتم بمون تو اتاق تا صدات کنم، دمت را گذاشتی لاپات و معلوم نیس کدوم گوری غیبت زد. این همه آدم دعوت کرده بودم، نمیتونستم بگم دوره بیوفتن پی عروس بگردن! از عمد رفتی که منو بچزونی! خیال کردی وا میستادم باز مث اون گیین بی پدر که غیبش زد یهو، بزارم بی آبروم کنی؟ فرستادم پی ات نبودی. منم مجبور شدم اون دختره را بگیرم فقط و فقط محض آبروم. چشمت کور! خودت خواری طلبی! خوبی بهت نیومده. بهت گفتم میخوام یه مجلس برات بگیرم درخور! این بود جواب محبتم؟ گفتم برات جبران میکنم، امروز هم گفتم همه چی حاضر کنن که سنگ تموم بزارم برات، خودت خریت کردی و زدی به چاک. دیدی یه سر و کله ی یه طن دیگه پیدا شده، باز موهومات برا خودت بافتی!
زانوهام شل شد. دیگه توان سرپا موندن نداشتم. پهن شدم رو زمین و زدم زیر گریه. گفتم: دروغ میگی برزو خان. شنفتم که گفتی دختره را بزک کنن. خودت اون دختره را فرستادی پیغوم بده منتظرمی تو اون عمارت…
گفت: بی ربط نگو ضعیفه. گفتم بزکش کنن که گفتم. مگه هر کی بزک کنه میخواد زن آدم بشه؟ بعدش هم من کسی را نفرستادم بهت پیغوم بده. حتمی باز خیالات ورت داشته!
گفتم: همین دختره. کلفتت که توی تالار دستمال میکشه روزا!
گفت: بیارش ببینم کیه تا بدم آدمش کنن.
پا شدم. گفتم: میارم که بهت ثابت کنم خیالات نیس.
رفتم بیرون و همه جا رو گشتم. نبود. از هر کی هم سراغ گرفتم گفت چنین کسی را نمیشناسم. دروغ میگفتن. یک هفته ای بود که اون دختره تو این عمارت کلفتی میکرد…
🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…