قسمت ۸۳۷

🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۸۳۷ (قسمت هشتصد و سی و هفت )
join 👉 @niniperarin 📚
همینکه در دولابچه را پیش کردم، خسرو با دختره اومد تو…
خسرو گفت: شنفتی که خان چی گفت. بمون تا مشاطه بیاد به کارت برسه. ولی یادت باشه که امروزت رو از من داری توران آغا. قول و حسابمون هم با آقات بستم که خودم باهاش تسویه میکنم. جمشید خان امتحان الدوله به خواب هم نمیدید یه روزی دخترش زن خان والا بشه! …
تازه فهمیدم یه کاسه ای زیر نمیکاسه هست. همینطور هرتی و علی اللهی این دختره را خسرو نیاورده اینجا! پدرسوختگیای آقاش را به ارث برده بود.
دخترک روش را پس کرد. خیلی جوون نبود. بیست سالی داشت. بر و روش نمیرسید به پای گلین ولی اِی، بدک نبود. گفت: یه طوری حرف میزنی خسرو خان که انگار رو دست اقام مونده بودم. خوبه که خودت میدونی چندتا خواستگار داشتم و دارم. اگه عزیزم….
خسرو گفت: نمیخواد بگی! اگه خواستگارات ردیف بودن و پاشنه ی در خونه ی اقات را درآورده بودن که صدباره داده بودت بری! نمونده بودی که بترشی. منم رو حساب لوطی گری و روزایی که با هم داشتیم فرصت را غنیمت شمردم و آقام که افتاد تو مخمصه خواستم جبران گذشته کنم اومدم سراغت. وگرنه برای اون که فرقی نداشت. به قول خودش تو اون لباس عروس چه حلیمه کلفتمون باشه، چه مسلم دربون، چه تو! توفیری نداره براش. یکی را میخواد که در دهن مردمو ببنده و بعد از افتضاحی که بالا آورده…
توران آغا اخمهاش را کرد تو هم و گفت: اگه اینطوره به همون مسلم دربون هم بگو بیاد شب پیش آقات بخوابه! منو میخواد چکار؟ تو هم مث اون، خرت که از پل بگذره منو یادت میره. دیگه برات توفیری نداره. همین پریروز بود اومدی گفتی آقات گم و گور شده و احتمال زیاد چونه انداخته یه جایی وسط بیابون! یهو نمیدونم چی شد که سر و کله اش پیدا شد، سر و مر و گنده. تازه فهمیدیم سر پیری زیر سرش هم بلند شده! من نمیدونم قصدت چیه خسرو از اینکه منو اوردی اینجا زن آقات بشم! خواستی من ور دلت باشم و جلو چشمت یا اینکه ترسیدی ارث و میراث بهت نرسه؟ اون که بالاخره سرشو میگذاشت زمین دیر یا زود و مالش میشد مال تو!
خسرو دستش را به علامت یواش آورد بالا و گفت: حالا وقت این حرفاس؟ چند بار بایست خر فهمت کنم؟ داشت زن میگرفت؟ اونم اون ضعیفه. چشاش را کور کرده بود دیگه. خواستم یه طورایی سر به نیستش کنم که زنک انگاری دستمونو خونده باشه زد به چاک. اگه شده بود زنش، خان غیر طویله اش چیز دیگه ای برام ارث نمیگذاشت. همه را میبخشید به اون ضعیفه هوش از سرش برده بود. اگه میزد و یه توله هم این وسط پس مینداخت که دیگه غیر از پهن طویله چیزی به ما نمیماسید. حالا برای تو که بد نیس. لااقل بیخیال اون میشه با وجود تو. این وسط یه چیزی گیر تو میاد، منم به خواسته ام میرسم.
توران آغا گفت…

🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…