قسمت ۸۳۶

🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۸۳۶ (قسمت هشتصد و سی و شش )
join 👉 @niniperarin 📚
خودش دوید طرف حیاط.
راهمو کج کردم و رفتم تو اتاق برزو که دید داشت به حیاط. یه طوری که کسی از بیرون نبینه، کنار ارسی که لاش نیمه واز بود، خودمو جاگیر کردم و زاغ سیاهشونو چوب زدم.
برزو سراسیمه خودشو رسوند به خسرو که داشت میومد طرفش. گفت: کدوم یکیه؟ خودشه؟ اگه اونه که ….
خسرو گفت: نه خان والا، از صبح پی فرمایش شما کل شهرو گز کردم! چند نفر را هم فرستادم ببینن بالاخره اون زنک را پیدا میکنن یا نه! با این فرجه ای که داشتیم نمیشد زیادی دست رو دست گذاشت. تو طایفه ی همه ی رجالی که میشناختم و یه ذره ای سرشون به تنشون می ارزید گشتم، تا بالاخره اینو پیدا کردم. شکل و شمایلش مث اون نیست ولی شبیهه کم و بیش. دختر جمشید خان امتحان الدوله است. کلی وعده وعید بهشون دادم تا راضی شدن. البته آقاش راضی شد، وگرنه عزیزش به اشک و آه بود. میگفت دخترم تازه شکفته اس، تازه وقت شوورش شده، هزارتا خواستگار جوون داره، ولی قول دوپارچه آبادی و یه نیم تاج طلا و چپق مرصع را که دادم، اشک عزیزش هم خشکید و اجازه را صادر کرد! عروس را زودتر آوردم، اونها رفتن تک و طایفه اشون را خبر کنن و خودشونو برسونن. تو راهن. ملاعلی تبریزی را هم صدا کردم بیاد برای خوندن خطبه! دیگه چاره ای نیس. کارها قاطی شده، مجبوریم اول پاتختی راه بندازیم و فک و فامیل این که رسیدن باز یه سور مختصری بدیم و حواله بدیم جشن مفصل را به شب جمعه!
برزو یه نگاهی به دور و برش انداخت. رفت جلو و روبنده ی دختر که از اسب اومده بود پایین را نصفه داد بالا و یه نگاهی به زیر روبنده کرد و تندی گفت: زود ببرش تو اتاق من. یکی را هم بفرست مشاطه را بیاره فرز آماده اش کنه. نبریش تو اون یکی اتاق. حلیمه را فرستادم اونجا!
داشتم دق میکردم خواهر. پفیوزیش تمومی نداشت. هی بهم وعده ی سر خرمن میداد و حالا هم پسر خودمو فرستاده بود برای خودم هوو پیدا کنه. خواستم از اتاقش برم بیرون که دیدم با عجله ای که خسرو داره، نرفته بیرون میرسم بهش. با اینکه داشتم از بغض خفه میشدم دور و برم رو چشم انداختم و قبل از اینکه برسه خودمو قایم کردم تو دولابچه ی پنج دری. همینکه در دولابچه را پیش کردم، خسرو با دختره اومد تو…

🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…