قسمت ۸۳۲

🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۸۳۲ (قسمت هشتصد و سی و دو )
join 👉 @niniperarin 📚
قلی خان گفت: تند میری برزو خان. کی از چی خبر داشته؟ اگه خبری بود این زن میومد دخترش را بده دست تو که خون پسرشو ریختی؟ میدادش به همونی که میگی و شرّ را میخوابوند و خفت حرفای تورو نمیکشید. بهت رحم کردیم، از خونت گذشتیم که هیچ، دختری رو هم دادیم بهت که اگه لب تر میکردیم صدتا خاطرخواه و خواستگار پا پیش میگذاشت. نتونستی یه روز هم نگهش داری، حالا وایسادی خط و نشون هم میکشی و تهدید میکنی؟ بیخود هم ما رو حواله نده به شاه مملکت. ایلیاتی جماعت فرمون میده، که فرمون نمیگیره! ما رو از اعلی حضرتها نترسون که اگه نبودیم، اعلی حضرت شاه امارت خودش هم نبود، چه رسه به حکمرونی این همه شهر و آبادی. همین خود تو، این همه دم دستگاه راه انداختی و آدم جمع کردی دور خودت اینجا و برو بیایی داری، ولی یادت رفته انگار که پات رسیده بود تو سیاه چادرای ما جفت کرده بودی، شاه هم اگه گذرش بیوفته به اونور، بدتر از تو، بایست سر پاچه اش را قیطون ببنده!…
برزو بیشتر گُرش گرفت از حرفای قلی خان و گفت: یه خبطی کرد اون پسره و اومد دم تیر ما و خودش را نفله کرد. اونقدری مرد بودم که بگم من زدم و پای تقصیرم وایسم. تو خونه ات اومدم حرمت نگه داشتم، تو خونه ام اومدی، حرمت نگه دار که خوش ندارم مهمون را بیرون کنم. اینجا هم که نشستی صاحبش شاه مملکته، پس حرمت اونم نگه دار که بد نبینی! اگه ریگی به کفشم بود نمیفرستادم پی ات که بیای. میگذاشتم تو بی خبری بمونین. صداتون کردم بیاین که بگم زنم در رفته، شاید بدونین کجاست و کدوم وری رفته و یه راهی جلو پام بزارین. نگفتم بیاین که تازه طلبکارمم بشین و بی ربط تحویلم بدین. اینم بدونین، بیام تو ایل و دختره اونجا باشه شریک جرمین…
ننه موسی گفت: دختر ندادم بهت که برگرده بیخ ریش خودم و بشه مایه ی آبرو ریزیم. ایلیاتی مَرده، حرفش حرفه و قولش، قول. بیاد اونجا کَت بسته میفرستمش اینجا. الان خیر سرم دومادمی، باش! گنده نشنفم ازت که گنده بارت میکنم. ادعاته که اندازه ایل ما آدم داری، شاه مملکت پشتته، پس هم کش و بفرست دنبالش. شایدم این بامبول را زدی که مهر و شیربهاش را بکشی بالا!
برزو خان شروع کرد مث مرغ سر کنده اینور و اونور رفتن توی اتاق و گفت: صداتون کردم برای مشورت، این وسط یاد معامله افتادین؟ انگار همچین خیالتون هم نیست که دختره در رفته! نکنه همش دو دوزه بازی بود از اول؟ نشستی اینجا مهر و شیربهای کسی را طلب میکنی که در رفته؟ که حتی یه شب هم ور دل من نبوده؟ هنوز هیچی نشده به کدوم بچه شیر دادی که طلب شیربها میکنی؟ این حد زیاده خواهی نوبره والا…
ننه موسی توپش را پر تر کرد و گفت: از کجا معلوم حرفت راسته؟ نکنه خودت سر به نیستش کردی که در بری از زیر دِینت. به ابوالفضل قسم بخوای نارو بزنی، هرچی ایله جمع میکنم و میگم این قلی خان قشون بکشه، خودت و امارتت و این شهر را صاف کنن! طبق توافقی که کردیم اون روز، شیربهاش دوپارچه آبادیه، مهرش هم جون خودت. مهر هم عندالمطالبه اس، همین الان هم بخواد، باید بدی!! شیربهاش را الان میگیرم، مهرش را میزارم به عهده ی خودش. تا کِی بخواد طلب کنه!
برزو گفت: این حرفا و قولها تحت فشار بوده، باطله! همین الان هم سه طلاقه اش میکنم! ببینم کی زورش میچربه! برین قشونتون را بیارین ببینم چه کاری ازتون برمیاد…
قلی خان و ننه موسی با حرص بلند شدن. ننه موسی گفت: حالیت میکنم. میگن نبایست به سگ رحم کرد، تو از سگم پست تری. آدمت میکنم. هم شیربهای گلین را از حلقومت میکشم بیرون هم مهرشو زل میزنم تو چشات و ازت میگیرم….
اومدن از اتاق بیان بیرون که…

🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…