قسمت ۷۷۶

🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۷۷۶ (قسمت هفتصد و هفتاد و شش)
join 👉 @niniperarin 📚
با سر اشاره کرد چشم. هر چی میگم دقیق گوش بگیر. حواست جمع، گوشات واز، چشم و دهنت هم بسته. سئوال هم پرسیدم دهنت را وا نمیکنی. یه هوم بگی کافیه! افتاد؟
سرش را تکون داد. گفتم: کله را هم تکون نده. فقط چی میگی؟
همونطور که سیخ مث مجسمه نشسته بود گفت: هوووم!
گفتم: آ باریکلا. حالا شد.
سوزنی که همیشه زیر چارقدم فرو میکردم را کشیدم بیرون و به شاباجی گفتم گوله ی نخش را هم بیاره. زنک تا اسم نخ شنفت چشماش را باز کرد و سوزن را که دستم دید یهو چشاش مث تغار گشاد شد. گفت: دستم به دومنت کل مریم، میخوای شفام بدی یا همین یه ذره سلامتی را هم ازم بگیری؟
گفتم: قرار شد حرف نزنی. اگه میخوای از همین الان دبه کنی یالا، وخی خوش اومدی…
گفت: نه به خدا قسم. دبه چیه؟ گفتی چشات را ببند؛ گوشات را وا کن؛ خب شنفتم که نخ میخوای. حالا هم که جوالدوز دست گرفتی…
توپیدم بهش که: ما رو باش که واسه ی کی دلرحمی کردیم. نقل یارو شده که رفت زیر دست سلمونی، گفت شیر براش خالکوبی کنه، آخرش هم سر سوزن که نشست روی تنش، شیرش شد شیر بی یال و دم و اشکم! پاشو. پاشو برو بیخود ما رو هم زابرا کردی…
زنک گفت: غلط کردم کل مریم. دیگه هیچی نمیگم، درد این جوالدوز می ارزه به درد هوو داری!
بعد هم چشماش را بست و سیخ نشست. شاباجی نخ را آورد، چشمای خودم که سو نداشت، دادم حلیمه سوزن را نخ کرد.
گفتم: اسمت چیه؟
گفت: هوووم!
تو دلم گفتم هووم و زهر مار. به وقتش حرف شنوی نداره، همین الان لال شد و حرف گوش کن. گفتم: نه خواهر، طوری نیس الان دهنت را وا کنی برا این یه کلوم. اسمت را بگو بعدش دیگه حرف نزن.
گفت: پریچهره اسمم ، شوورم جواد صدام میکنه. بچه که بودم پریچی صدام میزد. منم دلم غنج میرفت. دوست داشتم. تا قبل از عقد هم همین بود. میومد خونمون، منم مث طاووس مست خرامون جلوش راه میرفتم و عمدی گیسام را مث دم طاووس جلوش افشون میکردم و اونم هوش ار سرش میپرید! ولی از وقتی شوورم شد و زاییدم، شدم جواد. هرچی کشتیارش شدم که لااقل اگه اسم بچگیم را صدا نمیکنه همون پری را بگه به خرجش نرفت…
گفتم: بسه! قصه حسین کرد نگو. اسمت را پرسیدم یه کلوم بگو جواد! خلاص. دیگه حرف نباشه.
گفتم شاباجی و حلیمه بیان جلو و سیرابی را محکم رو نصفه ی بیشتر صورت جواد از طرفی که خوره افتاده بود بکشن، تا خوب رو صورتش چفت بشه و از پشت سرش دو ور سیرابی که میاد رو هم را قایم بدوزن. بعد که کارشون تموم شد قیچی را ورداشتم و جای دماغ و چشمی و نگوشی که زیر سیرابی بود را دقیق جا انداختم و بریدم و لبه های سیرابی هم که رو پوستش بود را با ظرافت تموم نازک کردم.
جواد هم از ترس اینکه دوباره بهم برخوره و کارش نصفه بمونه جیکش در نیومد. بعد هم یه تیکه از پشت موهاش چیدم و دادم حلیمه کرد تو سوزن و چون دستش قرص تر بود گفتم موها را جای ابرو هاش ریز بدوزه و هر کوکش را اندازه یه گندم بیرون بزاره. بعد هم سر موهایی که دوخته شده بود و تا خورده بود را چیدم. شاباجی هم سرخاب و سفیداب و وسمه آورد و دو ور صورتش را عین عروس بزک کرد. یه طوریکه تا دقیق نمیشدی نمیفهمیدی چی به چیه! موهاش را هم پریشون کردم از اونور سرش به اینور و یه بافه اش را ریختم تو روش و یه لچک هم انداختم سرش. آفتاب که رمقش افتاد، رمق ما هم افتاده بود و دیگه کار تموم شده بود. گفتم چراغ نفتی را که داشت دود میکرد از سر رف بیارن با آینه!
گفتم….

🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…