قسمت ۷۵۸

🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من (قسمت هفتصد و پنجاه و هشت)
join 👉 @niniperarin 📚
کدوم گوری بودی تو اونوقت؟…
قضیه را براش تعریف کردم. قسم خورد که وقتی از ولایت می اومده بیرون ملتفت داد و هوار من نشده! گفت کدخدا آب پاکی را ریخته رو دستش و برزو هم تو اون هیر و ویر خیال کرده جدی من خودمو سر به نیست کردم. بعدش هم جلو من برای کدخدا خط و نشون کشید که میفرستم وسط میدون دِه چوب فلکش کنن. گفت که آتیش منو بخوابونه. هیچ وقت این کار رو نکرد. اونجا یکی را لازم داشت که اگه باز اتفاقی افتاد رو کُپه ی خان باشه و زود براش خبر بیاره و تا خان بخواد خودش را برسونه جلوشون در بیاد.
باز برزو کلی وعده وعید بهم داد و خرم کرد. نمیدونم خواهر چرا با اینکه میدونستم حرفاش باد هواست و داره وعده ی سرخرمن میده، باز خامش میشدم و قبول میکردم. هر وقت هر طوری میشد همینجور با حرف از دلم در می آورد و میفرستادم برم! چکار میتونستم بکنم؟ شوورم بود دیگه!
اینبار هم بیشتر به خاطر قضیه ی سدمنصور بود. تا فهمید از این رو به اون رو شد و کلی داد و بیداد کرد و فحش و فضیحت داد بهشون. گفت قشون میفرستم اونجا را با خاک یکسان کنن. پدرشون را در میارم. کاری میکنم که بزرگ و کوچیکشون پشیمون بشن از اینکه ننه شون اونها را زاییده. مگه شهر هرته؟ اموزاده قلابی درست میکنن؟ ….
شاباجی یه سری تکون داد و گفت: خوب کاری کرده! مردم چه گناهی دارن برن دخیل ببندن، اونم به یکی مث سدمنصور؟
حلیمه گفت: دلت خوشه خواهر. چه کشکی، چه دوغی؟ گفتم که حرفاش حرف نبود.
شاباجی نی قلیون را داد دست من و با تعجب پرسید: یعنی خرابش نکرد؟
حلیمه: نه بابا. خراب که نکرد هیچی، هنوزم که هنوزه برقراره! نمیدونی چه برو بیایی پیدا کرده. من که نرفتم دیگه، ولی شنفتم. چندباری که ناخوش احوال بودم، چندتا از همین زنهای هم روضه ای بهم گفتن برو فلان جا، یه سدمنصور هست حاجت میده. خیلی هم مجربه!
شاباجی گفت: لااله الی الله. چی بگه آدم؟ کجا هست حالا؟
نشونیش را که حلیمه داد، شاباجی رنگ به رنگ شد. گفت: خدا ازشون نگذره!
گفتم چی شده خواهر؟
گفت: چی بگم کل مریم. وقتی ملتفت شدم این مرض افتاده به جونم، به من هم نشونی دادن. رفتم اونجا. دخیل بستم سه شبانه روز! کلی هم نذر و نیاز کردم. حالا میفهمم چرا خوب که نشدم هیچی، مرضم هم پیش رفت. حرومشون باشه…
گفتم….
🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…