🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول👇👇
https://t.me/niniperarin/12233
#مادر_شدن_عجیب_من (قسمت ششصد نود و نه)
join 👉 @niniperarin 📚
گفتم: این سگ جون تر از این حرفاست. صبر کنین تا بگم بایست چکار کرد!
اشاره کردم پنجره را ببنده و پرده ی پشتش را هم کیپ بندازه. خودمم تکیه دادم به دیفال و حلیمه را فرستادم در اتاق را یه لنگه کنه. یکی واز، یکی بسته. تا کارشون تموم شد گفتم: حالا دیگه بخواد هم بیاد تو یه راه بیشتر نداره. بزارین خوب ورجه وورجه هاش را بکنه، صداتون هم در نیاد. همچین که دید دیگه با تاپ و توپ کردن روی بوم کاری از دستش بر نمیاد و ترسی ازش نداریم مجبور میشه بیاد پایین. اونوقته که تا خواست از این یه لنگه ی درگاهی که واز مونده سرک بکشه تو حسابش را میزاریم کف دستش. الهی بگم خدا چکارت کنه اکرمی، به زمین گرم بخوری که این نون رو تو گذاشتی تو دومنم. توتولی گرفته سر اینکه یه شب عیش و کیفیش با میرزا عقب جلو شد این مترسک را علم کرد!
شاباجی گفت: حالا وقت نفرین و ناله نیست خواهر. بوگو چکار کنیم؟ نکنه از تو درزی، سولاخی جایی بیاد تو و یه کاری دست هر سه تامون بده؟ اینطور که من از خودت شنفتم شوخی وردار نیس این یارو….
با این حرفش حلیمه هم رنگش پرید. گفت: میگین چه خبره اینجا؟ مگه کیه این بابا که همچین هراس انداخته به جونتون؟ جانیه؟
شاباجی گفت: ای خواهر. کاش همچین بود. نه آدمیتش معلومه نه هیچی. یکی از این از ما بهترونه تو هیات مترسک. همین کل مریم چند بار تا حالا اسیرش کرده و کارش را تموم فرض کرده. ولی اینطوری که بوش میاد از ما بهترونه این غول بی شاخ و دم. رستم میخواد تا از پسش وربیاد!
خلقم را تنگ کردن. گفتم: خوبه گفتم یکم ساکت باشین تا خیال نکنه ازش هراس داریم. همین حالا سین این هی سین جیم میکنه و تو هم هی جواب میدی؟ خوب گوش کنین ببینین چی میگم…
جفتشون سراپا گوش شدن و زل زدن تو دهنم. گفتم: من که با این پای علیلم نمیتونم درست و حسابی کار بکنم. همین که به هوای من اومد مشغولش میکنم، شاباجی تو وایسا پشت در با یه تیکه چوب. تا اومد تو همون تک پایی که داره را قلمش کن. حلیمه هم که نفسش بیشتر بالا میاد و دستش تو آتیش زدن به راهه، همون بلایی که سر من آورد سر این بیاره. زغال را بریزه روش و فوت کنه تا گر بگیره اونوقت…
شاباجی پرید تو حرفم که: نه آبجی. حلیمه چوب دست بگیره، منم خاکیشتر را میپاشم. هرچی باشه اون هم قوه اش بیشتر از منه هم دو تا چشمش سالم تر از من و تو. اونوطور هم که تعریف کرد خودش دستش تو این چیزا به راه تره…
باز صدای تاپ تاپ کردنش از رو پشت بوم بلند شد. درست بالا سر من بود. گفتم: هیسسس. اینقدر بگین و وابگین تا خبردار بشه. هر کدوم هر کاری از دستتون برمیاد بکنین.
بعد هم رفتم نشستم وسط اتاق درست رو به روی در. حلیمه هم با دلناگرونی چوبدستی که عصای دستم بود را ورداشت و رفت وایساد پشت لنگه ی در. شاباجی هم سر قلیونش را درآورد و رفت کنار در چسبید به دیفال و منتظر شد. سکوت محض بود و گه کاه صدای اینور اونور رفتن میرزا تقلبی از روی بوم میومد. چند دقیقه ای سکوت کامل شد و دیگه خبری نبود تا اینکه … تق …. تق… تق…. صدای قدمهاش اومد که رسید بالاسر در اتاق و بعد….
🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…