قسمت 2

🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!

#مادر_شدن_عجیب_من (قسمت دوم)
join 👉 @niniperarin 📚
بله . خدیجه پیازش جوانه کرد.خدیجه دختر تمیزکارمون که وقتی وارد خونه ی ما شد، یک لنگه کفشش نوحه می خوند و یکیش سینه میزد، حالا به من چه فخری میفروخت. اون وقت پشت دستم زدم و فهمیدم که وای عجب غلطی کردم. نه ماه دندان سر جگر گذاشتم و جلوی در و همسایه با سیلی صورتم را سرخ نگه داشتم. شبها که علی می اومد کیا بیایی داشت که بیا و ببین. اما روزها که شوهرم خونه نبود، خدیجه را خوب می چروندم و ازش کار میکشیدم. از بیچارگی و بدبختی پیش شوهرم بهش تهمت زدم، به شوهرم گفتم:
سر پیری عاشق چشمِ وزغ شدی! تو که اجاقت کور بود و اصلا بچه ات نمیشد. این تخم موله.
علی هم سکوت کرد و سری جنبوند. اما بازم هم آروم نمیشدم.
خدیجه هم برای من انگشت توی شیر میزد و پیش علی چه عزت و احترامی به من میگذاشت. درد سرتون ندم؟ هر روز خونه مون الم شنگه ای بپا شده بود که نگو و نشنو. همه همسایه ها از دست داد و بیداد ما به عذاب اومده بودند. من دلم مثل سیر و سرکه میجوشید که مبادا فردا بچه پسر باشه! فکرم قد نمیداد. رفتم سر کتاب باز کردم و جادو جنبل کردم. اما خدا به دور، انگار که خدیجه گوشت خوک خورده بود، جادو بهش کارگر نمی شد. روز به روز هم گنده تر می شد و بدبختی ما هم گنده تر. تا اینکه سر نه ماه و نه روز و نه ساعت و نه دقیقه خدیجه خانم زایید اونم چی؟پسسسر. من تو خانه شوهرم شدم سکه یک پول! تا اینکه ….

🔴 این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!! 
این داستان ادامه دارد…