توی یخچال بیشتر خانه ها….

#عتیقه_ها (متن فوق العاده ای..بی نظیره😌)
join👉 @Niniperarin
توی یخچال بیشتر خانه ها، عتیقه غیر گرانبهایی پیدا میشود که ماه ها و سالهاست که یک گوشه را اشغال کرده و نه خورده میشود، نه سر از زباله دانی تاریخ در میآورد و حتی گاهی در اسباب کشیها، قاطی کارتنها به خانه ای جدید میرود. این عتیقه میتواند یک شیشه ترشیِ اهدایی غیر محبوب باشد یا یک بسته شیرینیِ سفت و صخره مانند یا یک جعبه شکلاتِ از فرنگ آمده که همه عمرش در انتظار خورده شدن بوده و حالا تبدیل به یک کوهِ خاکی خشک و بی آب و علف شده؛ اما هنوز آنجاست. در نقطه مخصوصش در یخچال. عتیقه یخچال من یک شیشه آب نارنج بود. دو سال پیش از چند شنبه بازارِ شهری شمالی، از پیرزنی بداخلاق خریده بودمش. آب نارنج را ریخته بود توی بطری نوشابه خانواده و در جواب به سوالِ «حالا این صد در صد طبیعیه؟» اخم کرده و گفته بود: «نه پس مصنوعیه! چی فکر کردی؟» من هم پول را به سمتش گرفته و او گفته بود: «خرد ندارم. بقیه شو تخم مرغ محلی بردار.» تخم مرغ بر نداشته و بطری را زده بودم زیر بغلم. حالا دو سال و چند ماه از اقامت آب نارنج توی درِ یخچال میگذشت و من چیزی در حدود پنجاه سی سی اش را استفاده کرده بودم. میدانید 50 سی سی از یک بطری یک و نیم لیتری یعنی چی؟ یعنی هیچی! اولین باری که در بطری را باز کردم، انگار آب نارنج خودش را با کوه ساکوراجیما اشتباه گرفت و آتشفشان فوران کرد. دو سالی گذشت. چند وقت پیش سعی کردم درَش را باز کنم و کمی از آن مایع نارنجیِ رو به زردی رفته را روی گوشت بریزم. نشد! درِ لعنتی جوری به بطری جوش خورده بود که باز کردنش غیرممکن بود. حس فردِ غیر اصلحی را داشتم که میخواهد شمشیر را از سنگ بیرون بکشد و نمیتواند. در بطری آب نارنج باز نشد اما دوباره آن را به یخچال برگرداندم. ازش دل خوشی نداشتم، نیازی هم بهش نداشتم و طبعاً میتوانستم بدون آب نارنج به زندگی ادامه دهم اما او را کنار خودم نگه میداشتم. چرا؟ نمیدانم شاید جای خالی اش مرا میترساند. این متن متعلق به کانال نی نی پرارین است. شاید فکر میکردم ممکن است یک روز محتاج نارنج شوم و تنم بلرزد و او نباشد. چه میدانم. بالاخره دیروز بعد از این همه وقت حس کردم دیگر زمان خداحافظیست. خریدهای جدید جایی در یخچال نداشتند و آن عتیقه قرنها بود که بهترین نقطه را اشغال کرده بود. ژست آدمهایی که مامورند و معذور را به خود گرفتم و گفتم: «آب نارنج، دیگه بهتره از اینجا بری و یک زندگی جدید رو شروع کنی. نمیتونیم تا ابد به این رابطه ادامه بدیم». آب نارنج چیزی نگفت. خب، توقع دیگری هم نداشتم. با احترام پرتش کردم توی سطل زباله. دوباره که در یخچال را باز کردم دیدم جای جدیدی باز شده. حس خوبی داشتم. شک ندارم که یخچال هم حس خوبی داشت.
🔴گاهی باید جرات کنیم و عتیقه های بی استفاده را از زندگی مان بیرون کنیم. عتیقه های بی استفاده همیشه در یخچال نیستند. گاهی توی دلمان، توی مغزمان، توی زندگیمان هستند و فکر میکنیم بودنشان بهتر از نبودنشان است. ولی واقعیت این است که خیلی وقت ها داریم خودمان را گول میزنیم. باور کنید بعضی نبودنها هزاربار می ارزند به اینجور بودن های بی فایده!!
join👉 @Niniperarin