قسمت ۱۸۱۰

اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۱۸۱۰ (قسمت هزار و هشتصد و ده)
join 👉 @niniperarin 📚
برزو عصبانی از جاش بلند شد و داد زد: حالیته چی داری میگی حلیمه؟ یه روز رفتی دنبال یارو و برگشتی، رفتی رو کپه ی اون؟ عجب غلطی کردم بردمت دنبال خودم. یه عمری مفت و مسلم خرج اینا رو دادم که حالا سر بزنگاه بشن یه خرج اضافه واسه ی خودم؟ اصلا رو چه حساب بایست این کاری که میگی رو بکنم؟ مگه خورده برده ای ازشون دارم که…
برزو پشت هم داشت میگفت. خداییش رو هم میخواستیم حساب کنیم بی ربط نمیگفت. ولی میدونی چیه خواهر، خواسته ام از برزو خان واسه خاطر کم گذاشتنش بود در قبال زن و و بچه ی میرآقا نبود. بیشتر واسه ی رها شدن خودم بود از عذاب وجدانی که پیدا مرده بودم، بعد از ملتفت شدن از چیزایی که دیده بودم. هرچی باشه مسبب اصلی اینکه میرآقا جوون مرگ شد و زن و بچه اش به این روز افتادن و رفتن زیر منت برزو خان یه طورایی خود من بودم. از یه طرف هم همه اش به این فکر میکردم که اگه دست تقدیر اینطوری رقم نمیخورد و من جای شکر بودم، حالا خسرو هم جای میرعماد بود و اگه یکی مث من پیدا نمیشد که به دادش برسه، معلوم نبود آخر و عاقبتش چی میشه.
گفتم: انگاری یادت رفته برزو خان قولی که به ننه ی میرعماد دادی رو. میخوای کاری که این همه سال کردی و اون بدبخت خیال میکنه از صدقه سری تو و رفاقتت با میرآقا بوده رو، این آخر کاری به باد بدی و اجرت رو از بین ببری؟ اون زن این همه سال منتظر این روز بوده و خیال میکرده شاهنومه آخرش خوشه، حالا میخوای آخرش رو براش عزا کنی؟ همینکه ملتفت بشه بچه اش زن داره که هیچ، یه بچه هم داره و اون خبر نداشته تو این سالها، میدونی چه حال و روزی پیدا میکنه؟ اصلا همه ی اینا به کنار، قولت به رفیقت چی؟ اونم یادت رفته؟ به همین راحتی میخوای بزنی زیرش؟ تازه اگه شِکر بویی نبره از قول و قرار تو و میرآقا و اینکه توی این سالها خرجش رو راستی راستی شوورش داشته میداده، نه برزو خان!
برزو با حرص گفت: داری تهدید میکنی حلیمه؟ از کجا بایست بو ببره؟ غیر از من و تو که کسی از این موضوع خبر نداره! نکنه میخوای دهن لقی کنی؟
گفتم: بیخود به من پیله نکن خان. من دهنم از هر کی که خیال کنی قرص تره. ولی من خودم بارها دیدم که اگه مرده ها ناراحت بشن و راه به جایی نداشته باشن، خودشون میان دست به کار میشن!
برزو خنده ی مسخره ای کرد و گفت: آخه چرا یاوه میبافی به هم حلیمه؟ مرده ها رو چه کار به دنیای زنده ها؟ این مزخرفات چیه؟
گفتم: اصلا هم مزخرف نیس. خودم بارها دیدم وقتی راه به جایی نداشته باشن میان به خواب خویش و قومشون و هرچی بایست بگن رو میگن! اصلا از کجا میدونی همینکه ملتفت بد عهدی تو شده، تا حالا به خواب شکر، یا میرعماد نرفته باشه و دستت را رو نکرده باشه؟
برزو براق شد بهم و گفت: ببینم، نکنه رفتی حرفی زدی و حالا داری میندازی گردن میرآقا؟
گفتم: من حرفی نزدم، ولی بعید نمیدونم اونا ملتفت شده باشن تا الان!
برزو عصبانی داد زد…

🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…