ماشین مشدی ممدلی به همراه عکس، آهنگ، متن ترانه

 

ماشین مشدی ممدلی، ارزون و بی‌معطلی
این اتولی که من میگم، فورد قدیم لاریه
رفتن توی این اتول، باعث شرمساریه
نه بابِ کورس شهریه، نه قابل سواریه
بار کشیده بسکی از، قزوین و رشت و انزلی
ماشین مشدی ممدلی، ارزون و بی‌معطلی

ماشین مشدی ممدلی، صندلیاش فنر داره
بلیت‌فروش مشدی و، شوفُر بی هنر داره
بهر مسافرینِ خود، زحمت و دردسر داره
رفتن با اتول بود، باعث کوری و شلی
ماشین مشدی ممدلی، ارزون و بی‌معطلی

مسافر از بوی اتول، تا می‌شینه کسل می‌شه
از متلک شنیدن و، بورشدن خجل می‌شه
بسکی فشار به او میاد، دچار دردِ دل می‌شه
پاره شود لباس اگر، گیر کند به صندلی
ماشین مشدی ممدلی، ارزون و بی‌معطلی

این اتولی که از قفس، تنگ‌تر و کوچیک‌تره
جای چهل مسافر، گنده و چاق و لاغره
شوفره بس که ناشیه، اتول همیشه پنچره
راه نرفته درمی‌ره، لاستیکِ چرخِ اوّلی
ماشین مشدی ممدلی، ارزون و بی‌معطلی

این اتولِ شکسته از، سیستم قدیمیه
تایر اون قراضه و، پیستون اون لحیمیه
شوفره دائماً پیِ، لوده‌گری و لیمیه
سربالایی نمی‌کشه، مگر با خیلی معطلی
ماشین مشدی ممدلی، ارزون و بی‌معطلی

بس که ماشالا محکمه، راه نرفته پنچره
از حلبی شکسته‌ها، ساخته مبل و صندلی
ماشین مشدی ممدلی، ارزون و بی‌معطلی

🔴ماشین مشدی مندلی
join👉 @niniperarin 🚗

مشهدی محمدعلی، در دهه بیست، یکی از پولدارهای قدیم تهران بود که از مشهد به تهران آمده بود و کاسبی بزرگی راه انداخته بود.‌ در واقع او صاحب چند راس اسب و درشکه بود و در میان سورچی های تهران سرشناس و صاحب نفوذ بود. با رواج ماشین در غرب، مشتی مندلی به این فکر کرد که کم کم کار سورچی ها کساد میشه. از این رو ماشین خرید. در اون زمان هنوز شمار خودروها در تهران خیلی اندک بود و خبری از ترافیک امروز و دود و آلودگی نبود. تقریبا کسی در اون زمان ماشین نداشت. یکی مشتی ممدلی بود که ماشین داشت و یکی اتول خان رشتچی که هر دو به واسطه ی داشتن ماشین، شهره ی آفاق شده بود و مردم وقتی میخواستند بگن کسی آدم چندان مهمی نیست میگفتند: بابا طرف پسر اتول خان رشتچی که نیس!!!. اما مشتی ممدلی یک اتومبیل “استون مارتین” انگلیسی داشته! در اون زمان شوفر شدن آرزوی هر جوانی بود.
مشدی کم و بیش آدم خسیسی بود؛ طوری که ماشینش رو تعمیر و نگهداری نمی‌کرد! یعنی اعتقادی به هزینه کردن برای تعمیر ماشین نداشت چون هزینه تعمیرات هم خیلی زیاد بود!! و از اون ‌جایی که در اون زمان خیابان‌های شهر تهران سنگ فرش بود، به مرور، هر زمان که این ماشین از جایی رد می‌شد، یه جایی از ماشین آسیب میدید و به مرور مردم از سروصدای گوش‌خراش موتور و تلق و تلوقش جون به سر می شدن!
معروفیت مشتی مندلی به خاطر اتول معیوب و البته خوش خلقی بی حدش باعث شده بود تا بچه‌های شیطون و بازیگوش تهران، همینکه مشتی را می‌دیدند سربه‌سرش بذارند. دنبال ماشینش ‌بدوند و شیطنت کنند و به آواز بخونند: “ماشین مشتی مندلی….نه بوق داره نه صندلی” یا “مشتی مندلی اوتول داره… اتولش بوق نداره… چرخ نداره”. به این ترتیب آوازه مشتی مندلی نه در تهران که در مدت کوتاهی به مشهد، که زادگاهش بود رسید!!

در این میان، غلامرضا روحانی، فکاهی نویس و شاعر طناز، با استفاده از همین الفاظ و شعر خودجوش کودکان، ترانه ماشین مشتی مندلی را بازسرایی کرد و توسط جواد بدیع زاده به گونه ای زیبا اجرا شد. شهرت مشتی مندلی و زیبایی آهنگ باعث شد که به سرعت بین مردم پخش بشه و بر سر زبونها بیافته و صفحه محبوب خاص و عام بشه!!!

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *