قسمت ۹۷۳

🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
#مادر_شدن_عجیب_من ۹۷۳ (قسمت نهصد و هفتاد و سه)
دسترسی به قسمت اول 👉
join 👉 @niniperarin 📚
حلیمه گفت: آره خواهر. صبح ما رو سوار کالسکه کردن و یکی رو هم نشوندن بغل دست آتیش که بریم سراغ گنج! صابر و چندتا آدماش هم راه افتادن دنبالمون.
قبل از اینکه سوار بشیم، آتیش یواش به توران گفت: خانوم حالا کجا بایست برم؟
توران هم که خودش مونده بود تو حرفی که دیشب زده بود گفت: چه میدونم! برو سر قبر من! یه طرفی برو دیگه. اصلا برگرد اصفهان. شاید یه فرجی شد…
توی راه مدام آدمای اسدالله خان تا فهمیدن قرار بریم اصفهان مدام رجز میخوندن و تهدید میکردن که وای به حالتون اگه قپی اومده باشین یا گنجی تو کار نباشه!
صابر گهگاه میومد کنار پنجره کالسکه و یه جور خاصی تو رو نگاه میکرد. بعد هم سری تکون میداد و انگار بویی برده و از چیزی خبر داره میگفت: پس گنجتون اونجاست؟ پدرسوخته های دروغگو! امروز سرتونو به باد میدین!
بعد هم میرفت. از نگاه و لحن کلومش هم میترسیدم، هم چندشم میشد. به توران گفتم: این مردک یا بو برده که خالی بستیم، یا کاسه ای زیر نمیکاسشه! یه طوری حرف میزنه که خیلی مطمئنه.
توران سرشو آورد نزدیک و گفت: از تو چه پنهون خاتون منم داشتم به همین فکر میکردم. دیشب هم که جنازه ی موسی رو از خاک درآورده بودن و گذاشته بودن بالای گاری، یه چیزای دیگه ای هم ریخته بودن کنارش! تو قبرستون از این چیزا من ندیدم. کوزه و صندوقچه و خرت و پرتهای دیگه! بعید نیست اینا خودشون شریک دزد باشن و رفیق قافله. سر اربابشون رو هم کلاه گذاشتن!
راست میگفت. تازه ملتفت قضیه شدم. دیشب از بس حواسم به تمبونم بود که خیس کرده بودم، خودم به صرافت نیوفتاده بودم!
زدم پشت دستم و گفتم: الحق که حرفت حقه. البته منم همین فکرو کرده بودم خانوم، اما جرأت گفتنش رو نداشتم! حالا بایست چکار کنیم؟
گفت: نترس. همین که تا حالا زنده ایم یعنی اینکه مردک طمع کرده. گفته اگه چیزی داشتن که میگیرم و میدم دست خان و از دستش خلاص میشم، اگه هم نداشتن که خلاصشون میکنم و یکی دیگه رو میگیرم و باز همین بساط رو سرشون پیاده میکنم.
گفتم: خب از چی نترسم؟ برای چی نترسم؟ میخواد جونمون رو بگیره خانوم! ترس داره. من همین حالا پاهام سست شده..
گفت: شهر که رسیدیم نشونی خونه ی سرجیک را میدیم. میریم اونجا، بلکه یه فرجی شد!
گفتم: چه خوش خیالین خانوم. یادتون رفته دفعه ی آخری که اومده بود؟ بریم اونجا تو رومون هم نگاه نمیکنه، کمک کردنش پیش کش. اصلا….

🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…