قسمت ۷۸۱

🔴 اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول 👉
#مادر_شدن_عجیب_من ۷۸۱ (قسمت هفتصد و هشتاد و یک )
join 👉 @niniperarin 📚
ننه جواد آب دهنش را قورت داد و یهو چشاش برق زد. گفت: اگه مژی خواهر خودم بشه هووم، اونوقت دیگه این چیزایی که گفتین لازم نیس!…
چشمام را گشاد کردم، یه نگاه به شاباجی، یه نگاه به حلیمه! اون دوتا هم خیره شدن تو دهن ننه جواد. گفتم: یعنی که چه خواهرت بشه هووت؟
دستش را مشت کرد و چندباری زد به سینه اش و گفت: الهی بمیرم براش. کوچیکتر از خودمه، قیافه اش را ببینی ماه شب چهارده! شب بیاد بیرون ماه با همه ماهیش خجالت میکشه! از بس که خوشگله خواهر! ولی نمیدونم چرا بختش گره افتاد و هرچه هم کردیم وا نشد که نشد. تو جمع بردیمش! تو روضه و هیئت و عروسی که پسردارا ببیننش، بلکه یکیشون پسندش کنه. منو میدیدن، میپسندیدن ولی اونو نه! حتی وقتی میدیدن شوور دارم و آردمو بیختم و الکمو آویختم بازم نظرشون را نمیگرفت آبجیم! هم پیش دعا نویس بردیمش، هم جادو جنبلی. ولی دریغ از یه خواستگار! اسم خودش فرزانه اس، یکی گفت لابد مشکل از اسمشه که بختش طلسمه! معرفی کرد رفتیم پیش یه جفر و عددی، گفت طالع نداره با این اسم، بایست عوض کنین. اسم ننه ام را پرسید و حساب کتاب کرد، گفت جای فرزانه بایست صداش کنیم مژی تا براش اومد داشته باشه! چند ساله الان. بچه اولم که حالا هشت سالشه را تازه آبستن بودم، هشت ساله داریم چپ و راست میریم و هی مژی مژی میکنیم بلکه یه مردی بیاد و لباس عروس تنش کنه. ولی امون از بختی که بسته باشه! حتمی خدا خواسته که این مرض بیوفته به جون منو یه روزی مث امروز بیام اینجا بشینم و این حرفا زده بشه، تا به دل من بیوفته که آبجیم بایست بشه هووم! اینطوری هم گره ی کار من وا میشه هم بخت و اقبال اون.
شاباجی اینور و اونور دستش را گاز گرفت و گفت: وا! خدا به دور! همه رقمی هوو دیده بودیم، ولی این یه قلم را نه! استغفرالله…
حلیمه گفت: والا! عجب دوره زمونه ای شده! حاضر نیسی چند روز مریضی شوورت را تحمل کنی و نگهداریشو کنی، اونوقت حاضری آبجیت بشه هووت؟
گفتم: ببین ننه جواد. اینا حساباییه که کوره برا کلاش میکرد! من با این چشای ریزم چیزای بزرگی دیدم تو این چهار روز عمرم. الان دهنتو وا میکنی و میگی خواهرم، خواهرم! فردا که زن شوورت بشه دیگه خواهرت نیس. میشه هووت! به هفته نکشیده براش پستون به تنور میچسبونی. بزنه بعد از چند ماه هم که توله تفلیسیاش به دنیا بیاد میای همینجا میشینی دست از پا درازتر به گیس کندن که کل مریم غلط کردم. اونوقت جای یه نخود دلت میخواد یه چپه داراشکنه به خورد جفتشون بدی. تازه اگه سر سالم به در ببری و زودترش آبجیت ریق رحمت را به خوردت نداده باشه!
رو کردم به شاباجی و گفتم: غلط میگم خواهر؟
شاباجی رنگ و روش پرید و گفت: من نمیدونم والا. همینقدر میدونم که یه بیچاره ی بی دست و پا مث این ازش برنمیاد کارایی که تو خواستی! همین الان این سیرابی را از سرش بکش، یه نه بگو و نه ماه سر دلت نکش…
ننه جواد گفت…
🔴این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد…